چانیول زونکن ها رو دونه به دونه بر می داشت و بعد از چک کردنشون، سرجاشون برمی گردوند.
اون نمی تونست چیزی رو که دنبالش می گرده رو پیدا کنه و همین باعث شده بود عصبی بشه؛ بعد از برگردوندن آخرین زونکن سرجاش
یک دستش رو توی جیبش فرو کرد و با دست دیگه اش؛ پیشونیش رو ماساژ داد.
بسمت میزش رفت و بعد از فشار دادن دکمه تلفن روی میز گفت:+سهون... یک لحظه بیا داخل اتاق!
توی مدت نه چندان طولانی، سهون وارد اتاق شد.
+چیشده؟
-نمی تونم قرارداد های پروژه ای که سال 2017 با آزمایشگاه
سانگ یانگ همکاری کردیم رو پیدا کنم.سهون به سمت قفسه پشت سر چانیول حرکت کرد و دوباره شروع به گشتن کرد.
+گفتی چه سالی؟
چانیول پیشونیش رو ماساژ داد و نزدیک سهون شد.
-سال 2017.
سهون دست از گشتن کشید و بسمت چانیول چرخید.
+حالت خوبه چانیول؟
چانیول درحالیکه منظور سهون رو نمی فهمید با سوال به سهون نگاه کرد.
-چی؟... چطور مگه؟
+ما از سال 2019 به قبل همه پرونده ها رو بایگانی کردیم!
انگار که با یک تیرآهن به پشت سر چانیول کوبوندن!
-چی؟!
چانیول پرسید و روی صندلی نشست.
-بگو پرونده ها رو بیارن برام!
و درحالیکه سرش رو بین دست هاش می گرفت با صدای خفه ای گفت:
-دارم از سردرد دیوونه می شم!
سهون از جاش بلند شد و به میز چانیول تکیه زد.
+سردرد هات شروع شدن؟... دوباره؟
چانیول سرش رو به نشونه تأیید تکون داد.
سهون نگاهی به کفش های چانیول انداخت و پرسید:
+چند شبه نخوابیدی؟
چانیول سرش رو از بین دست هاش بیرون آورد و درحالیکه صداش رو صاف می کرد جواب داد:
-چی میگی؟ فقط یکم سردرد دارم! وگرنه خوب می خوابم.
سهون به چانیول زل زذ و چیزی نگفت.
-چیه؟ چرا ابنجوری بهم زل زدی؟
چانیول جوابی از سهون دریافت نکرد و ادامه داد:
-عوض وقت تلف کنی برو پرونده رو برام بیار!
سهون بسمت در رفت و قبل از اینکه خارج بشه با صدای آرومی گفت:
+باید به زراف* بگی بیاد ویزیتت کنه!... خوب می خوابی؟ بهتره قبل از گفتن دروغ به هاله های تیره زیر چشم هات و اون کفش هات دقت کنی!
ESTÁS LEYENDO
Immersion
Fanfic๑غرق شدگی๑ 🌊Geners๑ رمنس_جنایی_دارک_مافیا_انگست 🌊Couples๑ چانبک_هونهان_کایسو 🌊Up situations๑ پنجشنبه ها خلاصه: رازهایی که پنهان موندن... جنایتهایی که سرپوش گذاشته شدند، در آخر حقیقت فاش میشه؟ عشقها و دروغ های که درهم پیچیده شدند، چه چیزی در عش...