•‌࿇𝐏𝐀𝐑𝐓 𝟏𝟔࿇•‌

109 25 23
                                    

قسمت شانزدهم

گردنش رو کج کرد و به چشم های آبی مرد قد بلند را به رویش خیره شد
دست های زمخت مرد دور کمر باریکش حلقه شد و با کش شلوارکش بازی کرد

مرد بزرگتر سرش خم کرد و بینی نوک تیزش روی پوست به نسبت مرطوب بکهیون کشید
عطر تنش رو با تموم وجود نفس میکشید و بازدم های داغش روی پوست مور مور شدش بیرون میداد

دست های بکهیون روی سینه عضلانی مرد نشست و با فشار روی تخت پرتش کرد. یکی از زانو های مرد خم شد و با کمک آرنج هایش روی تخت عقب رفت

باورش نمیشد پارک بکهیون، همسر پارک چانیول قرار بود چند لحظه دیگر زیر بدنش از شدت درد و لذت ناله کند

بکهیون بین پاهای باز مرد خزید و مثل یک گربه بی حیا با دلبری به مرد نزدیک شد
روی رون های مرد نشست و با دراز کردن دستش گردنبند صلیب نقره ای رنگ مرد از دور گردنش خارج کرد و گوشه ای انداخت

بکهیون زیر نگاه مسیح به همسرش خیانت نمیکرد

دست های مرد بزرگتر رو گرفت و ضرب دری به میله تخت چسباند. خیره توی چشم های مشتاق مرد هندکاف فلزی از کمربند شلوارکش خارج کرد

با خم کردن کمرش طوری که لب های مرد چند میلی متر با نیپل برجستش و پیرسینگ نقره ای متصل بهش فاصله داشته باشه قوسی به کمرش داد

لب های مرد به دنبال حرکات سینش بالا آمد و چشم های جسورش به پیرسینگ گوشه لبش که اسیر دندان هایش شده بود خیره شد. دست های فرز بکهیون توی این فرصت دست های مرد با هندکاف به میله تخت بستند

ساعت طلای مرد حین بستن دستش باز کرد و با گذاشتن یکی از بند ها توی دهن خودش، بند دیگر را سمت دهن مرد گفت

مرد با تصور لب های ظریف بکهیون زبونش روی ساعت طلا کشید و سپس بین لب های گوشتیش گرفت

فلش بک

عقربه های ساعت دوازده و بیست و هفت دقیقه بامداد رو نشون میداد
فضای بار مشهور لوکس با حداقل پنجاه نفر از جوون های ثروتمند نیویورک پر شده بود

مرد روسی با پیرهن مردونه سفید که سینه رنگ پریدش را به خوبی به نمایش میذاشت و کت اور سایز مشکی رنگش از فضای به نسبت آرام بار لذت میبرد

سروصدای بلند باعث میشد سردرد مزخرفش تمام اعصابش را فلج کند و دسته بی قرارش اسلحه کمری خوش دستش را سمت مغز هرکسی که باعث حال بدش شده بگیرد

مرد همانطور که به حرف های دستیارش گوش میداد گلس ویسکی را به لب هایش نزدیک میکرد و جرعه ای از آن نوشیدنی مست کننده به سمت معده خالی اش میفرستاد

صدای خنده های بی قیدانه پسر مستی که بین دوست هایش در حال رقصیدن بود به طور مستقیم روی سینوس های عصبی مرد روسی تاثیر میذاشت
شاید باید میذاشت پسر از آخرین دقایق زندگیش نهایت لذت را ببرد

⛓️🩸𝐁𝐋𝐎𝐎𝐃𝐘 𝐒𝐈𝐆𝐌𝐀🩸⛓️Onde histórias criam vida. Descubra agora