my treasure

55 7 6
                                    

پارس کردن های سگ به همراه صدای بلند موسیقیی که تو سرتاسر خونه در حال پخش شدن بود، مانع رسیدن صدای تهیونگ به کریزی میشدن. و کریزی تمام حواسش رو به سگ جدیدش داده بود تا بتونه به خوبی تعلیمش بده.
بندی از سقف خونه آویزون کرده بود و با کشیدن بند، آدمک متصل به اون رو حرکت میداد تا از این طریق به سگ جدیدش یاد بده چطور به سمت غریبه ها حمله ور شه. هر پرشی که سگ به سمت آدمک میکرد، کریزی ناخودآگاه تکونی به خودش میداد تا مبادا طعمه سگ خودش بشه.

-هی کریز، چطور مطوری رفیق؟

دو قدم جلوتر اومد و در حالی که دستاشو توی جیبش فرو میکرد، نگاه گذرایی به خونه انداخت.
گوشه ی خونه آدمک قرمز رنگی دقیقا شبیه همونی که از دیوار آویزون بود، به چشم میخورد که هیچی ازش باقی نمونده بود غیر از چند تا پارچه ی تیکه پاره شده. بالشتک های مبل هم وضع بهتری نسبت به آدمک نداشتن و همه اینا نشون میداد کریزی سخت مشغول تربیت کردن سگشه!

مثله چند دفعه قبلی که به این خونه اومده بود، سمت قفسه ی نوشیدنی ها رفت. کریزی خوش سلیقه بود!

چیدمان خونه اش، طرح مبل ها، لوستر،تابلو های نقاشی که به دیوار زده بود و حتی نوع چینش شیشه های شراب و نوشیدنی های الکلیش نشون میدادن که چقدر کریزی به این مسائل هر چند کوچیک، اهمیت میده. اون یه توزیع کننده مواد مخدر بود، اما برخلاف خیلی های دیگه که تو این کار بودن، به زیبایی توجه ی زیادی نشون میداد.
صورتش برخلاف پسرعموش امیلیو، ریش داشت اما با این وجود خیلی آراسته و تمیز به نظر می رسید.
علاقه خاصی هم به گیاه ها مخصوصا کاکتوس داشت و گوشه ای از خونه، پر بود از گلدون های رنگی کاکتوس که ما بین اونا مجسمه سنگی تقریبا بزرگی قرار داشت. آره...تهیونگ قبلا در مورد اون مجسمه پرسیده بود و میتونست اسمش رو به یاد بیاره. مجسمه ثور بود! یکی از محبوب ترین خدایان اسکاندیناوی.

چرخی دور خودش زد و سمت کریزی برگشت.

-می بینم که یه سگ جدید گرفتی دمت گرم بابا ! اسمش چیه؟؟

پشت سرش قرار گرفت تا از حملات سگ در امان بشه.

-منم یه زمانی یه سگ مثله اون داشتم جز اینکه هیکلش دو برابر سگ تو بود...از اون اصیل هاش!

حقیقتش این بود که خودش هم اصلا یادش نمیومد همچین سگی داشته؛ فقط میخواست چیزی گفته باشه و البته نشون بده که در برابر بقیه کم نمیاره.
از پشت سر کریزی سرک کشید تا بتونه پرش های سگ رو ببینه.

-حالا اگه به من بود، یادش می دادم صاف بره سمت تخم های طرف.

-دهنتو ببند و پول رو رد کن بیاد.

در حالی که هنوز پشتش به تهیونگ بود، گفت و بند آدمک رو کشید تا از زیر دندون های سگ بیرون بیارتش.

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Sep 18, 2022 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

Baroque  | Vkook | KookvWhere stories live. Discover now