repetition

473 62 14
                                    


کفشای پاشنه بلندمو که هر کدوم یک طرف میز افتاده بود ، پوشیدم و با کنار دادن ادمای اطرافم که در حال رقصیدن بودن ؛ به سمت در قهوه ای رفتم و اتاق بزرگ و پر ازدهام رو ترک کردم!

چند باری با انگشتام لاله گوشامو مالیدم تا شاید موج صداهایی که بی حواس با پرده گوشم در تماس بودن اروم بشن و از تلاطم بایستن.

پوفی کشیدم

بی اعصاب روی یکی از صندلی های پانسیون تالار نشستم .

همینطور که با دست موهای به هم ریختمو مرتب میکردم جیسو رو دیدم که به سمتم میاد و کنارم نشست .
« هی جنی یهو چت شد؟ »

سرمو به سمتش برگردوندم و غریدم
« ندیدی لیسا چطور با اون پسره میرقصید؟ »

جیسو با چشمای گرد شده بهم خیره شد
« تو که گفتی همه چی بین شما تموم شده . چرا باید برات مهم باشه»
چشمامو مالیدم
« درسته همه چی بین ما تموم شد ؛ اما جیسو تو که میدونی من هنوزم دوسش دارم »

با انگشتش به سرم ضربه ای زد
« جنییی حواست هس چی‌میگی؟؟ اون به خاطر اشتباه تو ازت جدا شد بعد داری میگی هنوز دوسش داری؟؟ »
بغضمو فروکش کردم ، نفس عمیقی کشیدم
« اون یه اتفاق بود ، من فقط مست بودم »

تو صورتم اخم کرد
« تو مست بودی؟ برای همین دوباره بازم تکرارش کردی؟؟ »
توی صورتم دوباره تاکید کرد
« بازممم تکرارش کردی »

اشکامو که بی پروا روی گونه هام میلغزیدند پاک کردم ؛ خودمو توی اغوشش جا دادم ، سرمو توی‌سینش فرو‌کردم
« به خاطرش متاسفم ؛ اون یه اشتباه بود , اشتباه بزرگ.. من.... من نمیدونستم این اتفاق میفته»

جیسو دودستشو دور کمرم حلقه کرد. زیر گوشم زمزمه کرد
« سرتو بلند نکن »

همینکه اومدم بپرسم چرا صدای لیسا رو که به ما نزدیک تر میشد، شنیدم
« هی جیسو چرا اومدی بیرون »

جیسو خنده ریزی کرد که صدای کفشای لیسارو کنار گوشم حس کردم. با لحن عجیبی گفت
« اوه ؛ من با مارک قرار دارم مراقب باش»

جیسو افزود
« همون پسر امریکاییه؟ »
« اومم اره به نظر ادم جذابی میاد »
جیسو کمی جا به جا شد
« تو مطمئنی؟ »
« فکر نکنم به بدیه بعضیا باشه»

سکوتی رخ داد
« میخوام بودن با مردا رو امتحان کنم ! شاید بهتر از زنای خیانت کار باشه .. هوم جیسو؟ نظر تو چیه؟ »
نمیدونم جیسو چه حرکتی انجام داد اون فقط سکوت کرد
آب بینیمو بالا کشیدم . اون خوب میتونست منو تخریب کنه .

صدای پاشو میشنیدم که از ما دور میشد . جیسو به ارومی لب زد
« اون رفت »
لبامو جمع کردم
« اونی ممنونم ازت »
دستی به موهام کشید
« فراموشش کن »

سرمو تکون دادم بلند شدم و بعد از اینکه گونه جیسو رو بوسیدم ازش خدافظی کردم و به سمت پارکینگ رفتم. سوار ماشینم شدم. مشتی به فرمون کوبیدم
« اهه جنییی اه »

ماشینو روشن کردم و به سمت خونم به راه افتادم . از در پارکینگ بیرون میرفتم که لیسا رو همراه با پسر مو بلوندی که قدش از لیسا کوتاه تر بود دیدم ؛ همینطور که کنار هم راه میرفتن و هرازگاهی به هم نگاه میکردن . پوزخندی زدم و سرعتمو بیشتر کردم و از اونجا دور شدم .

...............................

کلید اسانسورو فشار دادم و بعد از کارت زدن وارد خونم شدم . خودمو روی تخت انداختم. پتومو تا سرم بالا کشیدم ، تا میتونستم زجه زدم _ لیسا خیلی راحت میتونست خودشو با شرایط وفق بده و با هر چیزی کنار بیاد _ اما من اینجوری نبودم .. کنار اومدن با هر چیزی برام زمان میبرد . الان یک ماهی میشد که من اون اشتباه مزخرفو انجام دادم ؛ اما لیسا همون شب فراموشش کرد ، انگار نه انگار ما یه روز همو دوست داشتیم ، عاشق هم بودیم . طوری فراموشش کرد که اصلا انگار من وجود ندارم.

پوفی کشیدم .پتومو کنار زدم و به ساعت خیره شدم، شب از نیمه گذشته بود . . دلم میخواست برم پیش لیسا ، بدجوری دلتنگش بودم ...شاید باید عذرخواهی میکردم ....

خوبیش این بود اونم توی ساختمون من زندگی میکرد فقط چند طبقه بالاتر ..

لباسامو در اوردم و کرمای صورتمو پاک کردم ؛ درست همون‌طور که لیسا دوست داشت / چهره واقعی خودم ، دامن کوتاهی پوشیدم و شورتمو در اوردم . بعد اینکه مطمئن شدم نیمی از باسنم تو دیده ؛ نیم تنه صورتیمو که لیسا بعد از اینکه ست صورتی براش گرفتم ، خریده بود رو پوشیدم .

به دستام کرم زدم و عطر مورد علاقه اونو چند باری روی موهام اسپری کردم .
درو باز کردمو سرکی کشیدم . کسی نبود ؛ نفس عمیقی کشیدم و خودمو به در اسانسور رسوندم ، پی در پی دکمشو میفشردم و دعا دعا میکردم کسی با این وضع منو نبینه در اسانسور باز شد داخلش خالی بود !
« پوففف عالی شد »

دکمه پنت هوس رو زدم و منتظر موندم .
دو طبقه به خونه لیسا مونده بود که در اسانسور باز شد و پسری وارد شد . خودمو به ایینه اسانسور چسبوندم . کف پامو به زمین میزدم که صداش تنمو لرزوند
« چیشده کوچولو ؟ میترسی؟ »

سرمو بلند کردم که موهای بازم روی صورتم افتاد. از لای موهام میدیدم که بهم نزدیک شد ؛ دستشو روی شونه لختم گذاشت که خودمو کنار کشیدم .

« اوه اوه ! اینجا رو ببین / نترس دختر کوچولو »
اینبار خودشو بهم چسبوند و منو به دیوار کناری اسانسور کوبوند توی صورتش فریاد کشیدم
« ولم کننننن »

دستشو روی دهانم گذاشت که گازش گرفتم. با دست دیگش گلومو تو دستش گرفت
«اوهه ببین این کوچولو چه وحشیه! »

موهامو کنار زد و همینطور که گلومو توی دستش فشار میداد لاله گوشمو به کام گرفت ؛ دستمو دراز کردم و سعی میکردم دکمه اضطراری اسانسور رو بزنم ؛ چند میلی متری بیشتر نمونده بود . نفسای بریده بریدمو بیشتر شد هلش دادم و خودمو به سمت در پرت کردم که اون زودتر از من رسیدم و موهامو توی دستش جا داد و تا میتونست کشیدشون .

جیغ کشیدم صدای تک تک سلولای سرم بلند شده بود فریادمو بلند تر کردم! اون همینطور سعی داشت سگک کمر بندشو باز کنه که در روبروم باز شد ....

_________________________________________________

هلووو 😍
ووت و کامنت فراموش نشه؛)❤️💕

FORGIVENESS؛( 𝕛𝕖𝕟𝕝𝕚𝕤𝕒 )؛Where stories live. Discover now