✨🔞

630 39 7
                                    


_ وایی جنیی این همه لباسو کجا میخوای ببری؟

+ اینقد غر نزن لیسا فقط بزارشون توی چمدونم !

بی اعصاب گفتم
+ وایی لیسااا توروخدا ببین شب شددد ، بیارش دیگههه

از توی اتاق دیگه داد زد تا صداش بهم برسه
_ همین چمدون آبیه؟؟

+ نهه اون کوچیکه .. صورتیه رو بیار

صدای چرخای چمدونم رو میشنیدم که روی زمین کشیده میشد غریدم
+ لیسااا روی زمین نکشش

سرشو از چارچوب در داخل کرد
_ چرا؟

کلافه گفتم
+ یکی از چرخاش پیچش باز شده

سرشو تکون داد و چمدون رو کنار پام جا داد . درشو باز کرد و لباسامو یکی یکی تا کرد و توی اون گذاشت .

همینطور که کمکش میکردم لب زدم
+ سریعتر سریعتر هنوز لباسای توهم مونده

_ وایی جنی من اینقدر لباس نمیخوام . به علاوه حواست هست میریم خونه مادر پدرم ؟؟ من اونجا لباس دارم
+ باشه ولیی همش فک میکنم یه چیزی جا میزارم !

کمی فکر کردم
+برسمو برداشتی؟حولم؟ هدفونم؟؟

_ اره

+ مسواک؟ امم ادکلنم؟ اختاپوسم؟

کلافه گفت
_ اره

+ نه نهه اختاپوسمو برنداری هاا مامانت میگه این دختره با عروسک میخوابه

لیسا خنده ای سر داد
_ عاخ جنیی چه فکرا میکنی
بعد خندشو سرکوب کرد

..........

بعد اینکه چمدون من رو بستیم ، شام خوردیم و لیسا چرخ چمدونم رو درست کرد
_بریم خونه من؟؟

+ همه چیزو برداشتی ؟ من میترسم

_ نترس همه چیز رو برداشتیم

+ پوف امیدوارم لیسا

اروم از در خونه بیرون اومدیم و سوار اسانسور شدیم ... لیسا دکمه اسانسور رو زد .بعد از چند مینی وارد خونه لیسا شدم و لیسا در چند قدمیم پشت سرم حرکت میکرد ، چمدون من رو میوورد . در خونه لیسارو باز کردم و با دیدن خونش جیغی کشیدم
+ لیساااا ... خونتو دزد زدههه

با لبخند خودشو بهم رسوند
_ کجا؟

+ وای آخرش ریلکسی تو منو میکشه.. ببین خونتووو
به داخل خونش سرکی کشید

_ اره خودم بودم که دزد زد
+هییی کی؟؟

_ تو

مشتی به سینش زدم
+ توروخدا شوخی نکن ..

_ داشتم دنبال سوئیچم میگشتم
+ وایی یعنی داشتی دنبال سوئیچت میگشتی ؟؟ بعد هر چی دستت اومد پرت کردی اینور و اونور؟؟

+ هنوز اتاقو ندیدی

_وایی سرم درد میکنه

بوسی روی لبم کاشت و چمدونمو کنار جاکفشی داخل خونش گذاشت . در خونشو بست . وارد اتاق لباساش شدم که سردردم شدید تر شد
+ توروخداا چجوریی تونستیی اینکارو بکنی؟؟

FORGIVENESS؛( 𝕛𝕖𝕟𝕝𝕚𝕤𝕒 )؛Onde histórias criam vida. Descubra agora