_ وایی جنیی این همه لباسو کجا میخوای ببری؟+ اینقد غر نزن لیسا فقط بزارشون توی چمدونم !
بی اعصاب گفتم
+ وایی لیسااا توروخدا ببین شب شددد ، بیارش دیگهههاز توی اتاق دیگه داد زد تا صداش بهم برسه
_ همین چمدون آبیه؟؟+ نهه اون کوچیکه .. صورتیه رو بیار
صدای چرخای چمدونم رو میشنیدم که روی زمین کشیده میشد غریدم
+ لیسااا روی زمین نکششسرشو از چارچوب در داخل کرد
_ چرا؟کلافه گفتم
+ یکی از چرخاش پیچش باز شدهسرشو تکون داد و چمدون رو کنار پام جا داد . درشو باز کرد و لباسامو یکی یکی تا کرد و توی اون گذاشت .
همینطور که کمکش میکردم لب زدم
+ سریعتر سریعتر هنوز لباسای توهم مونده_ وایی جنی من اینقدر لباس نمیخوام . به علاوه حواست هست میریم خونه مادر پدرم ؟؟ من اونجا لباس دارم
+ باشه ولیی همش فک میکنم یه چیزی جا میزارم !کمی فکر کردم
+برسمو برداشتی؟حولم؟ هدفونم؟؟_ اره
+ مسواک؟ امم ادکلنم؟ اختاپوسم؟
کلافه گفت
_ اره+ نه نهه اختاپوسمو برنداری هاا مامانت میگه این دختره با عروسک میخوابه
لیسا خنده ای سر داد
_ عاخ جنیی چه فکرا میکنی
بعد خندشو سرکوب کرد..........
بعد اینکه چمدون من رو بستیم ، شام خوردیم و لیسا چرخ چمدونم رو درست کرد
_بریم خونه من؟؟+ همه چیزو برداشتی ؟ من میترسم
_ نترس همه چیز رو برداشتیم
+ پوف امیدوارم لیسا
اروم از در خونه بیرون اومدیم و سوار اسانسور شدیم ... لیسا دکمه اسانسور رو زد .بعد از چند مینی وارد خونه لیسا شدم و لیسا در چند قدمیم پشت سرم حرکت میکرد ، چمدون من رو میوورد . در خونه لیسارو باز کردم و با دیدن خونش جیغی کشیدم
+ لیساااا ... خونتو دزد زدهههبا لبخند خودشو بهم رسوند
_ کجا؟+ وای آخرش ریلکسی تو منو میکشه.. ببین خونتووو
به داخل خونش سرکی کشید_ اره خودم بودم که دزد زد
+هییی کی؟؟_ تو
مشتی به سینش زدم
+ توروخدا شوخی نکن .._ داشتم دنبال سوئیچم میگشتم
+ وایی یعنی داشتی دنبال سوئیچت میگشتی ؟؟ بعد هر چی دستت اومد پرت کردی اینور و اونور؟؟+ هنوز اتاقو ندیدی
_وایی سرم درد میکنه
بوسی روی لبم کاشت و چمدونمو کنار جاکفشی داخل خونش گذاشت . در خونشو بست . وارد اتاق لباساش شدم که سردردم شدید تر شد
+ توروخداا چجوریی تونستیی اینکارو بکنی؟؟
YOU ARE READING
FORGIVENESS؛( 𝕛𝕖𝕟𝕝𝕚𝕤𝕒 )؛
Fanfictionمن نیاز به کمک داشتمممم . کسی که بهم بگه حالش خوب میشه. اون بازم مثل سابق میخنده . مننن خنده های اونو میخوام... همه چیز یهویی اتفاق افتاد درست وقتی که جنی بهم نیاز داشت من اونو از خودم روندم و اون الان توی بیمارستانه .... امیدوارم زنده بمونه...