با بی حوصلگی نگاهشو چرخوند .
آخرین لباس رو توی چمدون مشکی رنگش گذاشت و با کشیدن زیپ های طوسیش بستش و کنار در گذاشتش .
وقت زیادی نداشت و از همین حالا باید وسایلش رو برای سفر فردا صبحش به نیویورک جمع میکرد .
از خستگی خودشو روی کاناپه انداخت که همون لحظه صدای زنگ گوشیش بلند شد .
دستشو به سمت میز برد و گوشیش رو برداشت و با لمس دکمه ی سبز رنگ صدای مادرش در سالن پخش شد .
×الو جونگ کوک پسرم...
_سلام اوما حالتون چطوره
+ممنون پسرم ما خوبیم...پدرت هم همینجاست...بی خبر رفتی فکر می کردیم برای شام میمونی
_اوما برای فردا پرواز دارم...ساعتش عوض شده و مجبورم زودتر به فرودگاه برم برای همین برگشتم خونه..نگران نباشین شام سفارش دادم...از طرف
من از پدر عذر خواهی کنین قول میدم وقتی برگشتم بهتون سر بزنم ._______________
بعد از چک کردن مسیج ها و ایمیل هاش و صحبت با لی گوشی رو روی میز بر گردوند .
خودش رو روی مبل قهوه ای رنگ انداخت و دست هاشو زیر سرش گذاشت و چشم هاش رو بست .
خستگی اهی کشید ...ذهنش جایی دورتر در کند و کاو بود .
مدت زیادی نگذشته بود که صدای زنگ در باعث شد چشم هاش از روی هم برداشته بشه و از روی مبل بلند شه .
موهاش رو با دست به سمت بالا زد و به سمت در رفت .
بالاخره سفارشش رسیده بود.
خیلی گرسنه بود بعد از ایمیلی که ساعت ۴ براش از طرف فرودگاه ارسال شده بود خودش رو به سرعت به خونه رسونده بود تا مدارک پرواز فرداش رو مرتب کنه و از اون موقع تا حالا که ساعت نه شب رو نشون میداد گرسنگی امونش رو بریده بود .
در برای سومین بار زده شد .
+جونگ کوک....خونه ای؟
صدای لرزونی که از پشت در شنید باعث شد کمی مکث کنه...اون صدای کی بود...؟ چرا اینقدر براش ناآشنا بود...؟
دستشو روی دستگیره گذاشت و با تردید در رو باز کرد .
متعجب به پسری که روبه روش ایستاده بود و سرش پایین بود نگاه کرد .
دست هاش می لرزید.
سرش رو بالا گرفت و همون لحظه جونگ کوک تونست چشم های قرمز و بینی و گونه های سرخش رو ببینه.
حتما اشتباهی اومده بود .
بعد از چند دقیقه لب هاش رو با زبونش خیس کرد و لب زد :
_آم...مشکلی پیش اومده...؟...فکر کنم اتاقو اشتباه..
+من حاملم...!!!
************
بله بله گایز 😁🦋
این هم از فیک جدید
لعنتی خیلی دوستش دارم
کلی بهش عشق بورزین و ازش حمایت کنید
نظراتتون رو توی کامنت ها بهم بگید اگه ازش حمایت بشه ادامش میدم🦋🎶
ووت یادتون نره
YOU ARE READING
𝐄𝐥𝐞𝐠𝐚𝐧𝐜𝐞🥂⛓
Random❥︎ 𝐄𝐥𝐞𝐠𝐚𝐧𝐜𝐞🥂⛓ چی میشه اگه جئون جونگ کوک خلبان یکی از بزرگترین فرودگاه های کره پسری سرد و خشن که به عشق هیچ اعتقادی نداره و از همه دوری میکنه و تنها چیزی که هیچ وقت حاضر به انجامش نیست ازدواجه یه شب وقتی که مسته توی بار با یکی بخوابه و بعد ا...