Part 5

1K 214 47
                                    

کمی دیگه از غذایی که رو به سردی میرفت خورد و کنار گذاشتش .

دستشو روی سرامیک سرد گذاشت و نگاهی به شومینه انداخت و بلند شد ، نزدیک شومینه نشست و دستاشو به طرفش گرفت و سعی کرد به بدن دردی که داشت بی توجهی کنه .

دستش رو که کمی گرم شده بود روی شکمش گذاشت و آروم روی زمین دراز کشید ، کمی به شومینه نزدیک تر شد تا سردی بدنش رو ریشه کن کنه .

گرمایی که از طرف آتیش شومینه بدنش رو نوازش میکرد باعث میشد که مثل بدنش چشم هاش هم گرم بشن و روی هم قرار بگیرن .

و طولی نکشید که رو به روی شومینه و روی سرامیک های سرد زمین به خواب رفت و نتونست شاهد لگد کوچیکی که شکمش رو مورد هدف قرار داده بود باشه .

___________

با احساس تشنگی زیاد چشم هاشو باز کرد و گیج نگاهشو توی اتاق چرخوند .

دستی به صورتش کشید و موهاش رو به سمت بالا زد و روی تخت نشست .

چشم هاش روی هم می افتادن و این نشانگر خستگی زیادش بود اما سعی کرد باز نگهشون داره آروم از روی تخت بلند شد و به سمت سالن قدم برداشت .

جلوتر رفت و با دیدن انعکاس روشنایی شعله های آتش شومینه روی فردی که کنارش توی خودش جمع شده بود به سمش قدم برداشت .

روی زمین کنارش ، روی زانو هاش نشست و با گرفتن بازوش اونو به سمت خودش برگردوند که دست پسر کوچکتر که روی شکمش بود توجهشو جلب کرد .

نگاهی به صورت رنگ پریدش انداخت و با دیدن چشم های بستش بیشتر به طرفش خم شد و لباسش رو بالا زد .

کبودی هایی که ردشون روی شکمش مونده بود چشماشو گرفت و با خشم لباسش رو بالاتر زد که با دیدن نیپل های صورتی رنگش که به سرخی میرفت تونست رد دندون های دورشون رو ببینه .

گیج نگاهشو روی صورت غرق در خوابش چرخوند .

روی پهلوی سمت راستش رد کبودی ای مونده بود که نشانگر لگدی دردناک بود که جسم پسر رو با اشتیاق لمس کرده‌ و علاقه ای نداشته به این زودیا ردشو از روی بدن سفید پسر کوچکتر پاک کنه .

سویشرت مشکی رنگ پسر رو آروم طوری که بیدار نشه از تنش در آورد و نگاهی به کبودی های دور گردنش و ترقوه اش انداخت .

هر کسی که میدیدش کاملا می‌فهمید که اون پسر یه هرزه ی واقعیه و معلوم نیست زیر چندین نفر بوده تا این بدنش پر از رد کبودی شده .

دستشو عقب کشید و چشم هاشو محکم روی هم فشار داد .

پسره ی هرزه ، حتی معلوم نبود از کدوم خراب شده ای پرتش کرده بودن بیرون که سر از خونه ی اون در آورده بود .

آره دیگه

پس میخواست سر از کجا در بیاره

معلومه که باید سر از خونه ی جونگ کوک بدبخت فلک زده در بیاره تا بیشتر از این اعصابش رو به هم بریزه تا کارمای بِچ بهش بفهمونه هر کار ناشایسته ای این دنیا انجام داده به هیچ عنوان بی جواب نمیمونه .

𝐄𝐥𝐞𝐠𝐚𝐧𝐜𝐞🥂⛓Where stories live. Discover now