Part 18

1.4K 239 301
                                    


با کوبیده شدن در به روش مات به اون در قهوه ای رنگ براق خیره موند .

نمیدونست باید چیکار کنه و عملا خشکش زده بود .

یعنی واقعا از خونه بیرونش کرده بود ؟

به همین راحتی ؟

پس تکلیف اون چراغ سبز های کوچیکی که جیمین ازش دیده بود چی ؟

تکلیف اون توجه های ریز و کوچیک چی میشد ؟

مگه اون پسر نمیدونست که جیمین تنها نیست ؟

مگه جونگ کوک خبر نداشت که بچه ای که از خون خودشه تو وجود اون پسر داره رشد میکنه ؟

یعنی اون دوباره به بچه ی خودش هم رحم نکرده بود..؟

البته این چیز دور از انتظاری هم نبود چون جونگ کوک بار اول هم اون رو تو خونش راه نداده بود و این واقعا جای تعجب نداشت که حالا به راحتی بیرونش کرده.

اما خب جیمین باید تک و تنها چیکار میکرد ؟

جایی رو نداشت...باید کجا میرفت ؟

شاید عذرخواهی ایده ی خوبی بود .

جونگ کوک اون رو می‌ بخشید.

مگه نه....؟

دست یخ زدش رو بالا برد و تقه ای به در زد و با صدای لرزونی گفت :

+من...من معذرت میخوام...معذرت میخوام..ب..باشه ؟

با نشنیدن هیچ جوابی جلوتر رفت و بی پروا دوباره در زد .

+میشه..میشه در رو باز کنی ؟ من متاسفم

نفس لرزونی کشید و خودشو به در نزدیک تر کرد ، جوری که حالا گونه های رنگ پریدش میتونستن جسم سرد در رو لمس کنن .

+من معذرت میخوام باشه ؟ میشه...میشه منو ببخشی ، من...من جایی رو ندارم جونگ کوکی ، میشه همین...همین یکبار منو ببخشی

اشک لجوجی روی گونش چکید .

از خودش متنفر بود که باید از یه آدم عوضی التماس کنه تا اون رو به خاطر کاری که نکرده ببخشه .

از اینکه محتاج توجه و داشته های اون مرد بود متنفر بود .

از نگاه های اون مرد که روی خودش میخکوب میشد متنفر بود .

از صدای آرومش وقتی شب ها بیخبر از ذهنش،  توی خواب باهاش حرف میزد و جیمین شنوندشون بود متنفر بود .

از توجه های کوچیکش متنفر بود .

از اون صورت بی نقصش و اون لب های فریبنده و خوش فرمش که هر دفعه جیمین رو خرد تر از قبل میکرد متنفر بود .

شاید اگه به عقب بر میگشت هرگز اجازه نمیداد لمس های اون مرد روی تنش بشینه و لب هاشو تا صبح شکار لب های خوش طعم خودش بکنه .

𝐄𝐥𝐞𝐠𝐚𝐧𝐜𝐞🥂⛓Where stories live. Discover now