𝐄𝐥𝐞𝐠𝐚𝐧𝐜𝐞🥂⛓

Part 20

مضطرب و عصبی ، پشیمون و با تمام خشمی که با دیدن صحنه ی مقابلش تو وجودش رخنه کرده بود و یک یهو بهش هجوم آورده بود قدم های محکمش رو بلند تر برداشت و با رسیدن به مرد منفور مقابلش بازوش رو کشید و اون رو از روی بدن پسر درمونده کنار کشید و با دست راستش مشت محکمی نثار فک مرد مقابلش که ترسیده نگاهش میکرد کرد .

هیچ جوری نمیتونست خودش رو کنترل کنه.

لگد های محکمی به شکم مردی که تو خودش مچاله شده بود زد و بی توجه به خونی که از دهانش جاری شده بود ، فِرِد رو برگردوند و مشت محکمی به دو طرف صورتش زد .

حس میکرد مقصر وضع به نابودی کشیده شده ی زندگیش مرد مقابلشه .

حس میکرد از دست دادن مهم ترین نیمه ی قلبش ، حسِ دلتنگی ناتمامی که دست از سرش بر نمیداشت ، حسرت تمام لحظه هایی که ازش با بی رحمی تمام گرفته شده بود ، آسیب دیدن جیمین ، تمامش تقصیر مرد مقابلشه و این باعث میشد کنترل مشت های محکمی که پی در پی فِرِد رو نشونه میگیرن از دستش در برن .

فِرِد رو رها کرد و به سمت پسر کوچکتر رفت .

با دیدن وضعیتی که توش بود ترسیده بهش نگاه کرد و با دیدن چشم های نیمه بازش کنارش نشست و همونطور که چشم هاشو نگران روی پسر میچرخوند پرسید :

_خوبی؟ حالت خوبه مگه نه ؟

جیمین لبخند کمرنگی زد که همون لحظه با تیر کشیدن دستش سریعا محو شد .

سعی کرد پاهاش رو به هم نزدیک کنه و بدنش رو بپوشونه ولی با وجود اون زنجیر هایی که محکم نگهش داشته بودن ممکن نبود و با بیشتر کشیدنش درد بیشتری بهش میدادن .

به ارومی لب زد .

+بهم نگاه نکن

جونگ کوک با دیدن بدن زخمیش ، با گرفتن سرش به ارومی در آغوشش گرفت ، موهاش رو با انگشت هایی که میونشون گم شده بود نوازش کرد .

ولی این نوازش ، حالا چه فایده ای داشت ؟

چشم هاشو روی هم فشار داد .

اون چیکار کرده بود...

مینگیو کمی بعد از جونگ کوک وارد اون اتاق لعنت شده ، شده بود و با افتادن چشمش به بدن پسرک بی حال که بی هیچ پوششی روی تخت افتاده بود ،قلبش به درد اومد .

دیدن اون پسرِ شاد که لبخند های شیرینِ فریبندش توانایی ذوب کردن سنگ ترین قلب ها رو داشت ، تو این وضعیت اصلا براش خوشایند نبود .