Part 4

1.2K 246 33
                                    


دست هاش رو زیر پاهاش برد و از روی زمین سرد بلندش کرد.

با بلند کردن سرش با چشم های بی حس جونگ کوک مواجه شد ولی بی اهمیت به بی خیالیش با سر بهش اشاره کرد که از جلوی در کنار بره .

جونگ کوک چشمی چرخوند و به سمت کاناپه ی کرمی رنگش رفت و با خستگی نشست .

دنیل بعد از جونگ کوک وارد خونه شد .

سرش رو برگردوند و نگاهی به پسر بیهوش شده و بدن سفید رنگش که لباسی که بالا رفته بود بیشتر تو چشم بود انداخت و فکش رو منقبض کرد و چشمی برای دنیل چرخوند .

دنیل به اتاقی که با تم مشکی و طوسی دکور شده بود وارد شد .

به سمت تختی که با رو تختی مرتبش کنار پنجره ی بارون خورده بود قدم برداشت .

صدای قطرات بارون ملودی زیبایی رو درون اتاق به وجود آورده بود و این کاملا آرامش بخش بود.

به آرومی پسر رو روی تخت گذاشت .

پتو رو روی تن یخ زده اش انداخت و به نور چراغ توی حیاط بزرگ و سرسبز خونه جونگ کوک که روی صورت رنگ پریده پسر کوچکتر افتاده بود و بینی سرخ و گود زیر چشم هاشو نمایان می کرد نگاهی انداخت و از اتاق بیرون رفت .

به طرف جونگ کوک که با پاش روی زمین ضرب گرفته بود و با اخم های توهم رفته به قهوه داغ توی دستش نگاه می کرد رفت و رو به روش نشست .

باید یه جوری اون مکالمه ی نفس بر رو شروع میکرد .

انگار این کار از همه چیز سخت تر بود کاملا معلوم بود که جونگ کوک اصلاً از اون پسر خوشش نیومده ولی فکر نمی کرد تنفرش اونقدری باشه که اون رو هم نادیده بگیره .

+وقتی که ازت خواست در رو باز کنی باید در رو باز میکردی...وقتی بغلش کردم کمرش یخ زده بود جونگ کوک...حالا کی هست...؟

جونگ کوک نفس عمیقی کشید .

_ نمیدونم اینجا رو از کجا پیدا کرده و اصلا اینجا چیکار میکنه ، دیدم دارن در میزنن غذا سفارش داده بودم واسه همین درو باز کردم...خبر نداشتم که یه پسر هرزه ی همه جایی میاد دم در خونم

+خب الان میخوای چیکار کنی...؟ فردا پرواز داری...

نگاهی به ساعت روی دیوار انداخت .

+الانم که دیر وقته نمیتونی همینجوری بیرونش کنی..اون به تو پناه آورده ، نمیدونی خونش کجاست ؟

_فکر نکنم خونه ای داشته باشه..

جونگ کوک شقیقه اش رو کمی ماساژ داد و رو به جلو خم شد . انگار این قضیه به این آسونی هم که فکر میکرد نبود .

_____________

تند تند نفس میکشید . بدنش خیس عرق بود و پلک هاش می لرزید . هر لحظه بیشتر می ترسید و این باعث میشد که تنگی نفسش هر لحظه بیشتر اذیتش کنه ‌

𝐄𝐥𝐞𝐠𝐚𝐧𝐜𝐞🥂⛓Where stories live. Discover now