سر پسر رو روی شونش گذاشته بود و با یکی از دست هاش موهاش رو به ارومی نوازش میکرد و دست دیگش رو دور شکمش حلقه کرده بود و به خودش چسبونده بودش .
مینگیو بعد از اون دعوا و بحث وحشتناک تصمیم گرفته بود اون هم خونه رو ترک کنه چون میدونست اگه اونجا بمونه پدر و مادرش قراره با سوال هاشون مغزش رد سوراخ کنن پس فعلا بهترین ایده برگشتن همراه برادرش بود .
و حالا هنوز هم ذهنش درگیر اون چیزی بود که اون لحظه دیده بود و هیچ جوره نمیتونست از ذهنش بیرونش کنه و بهش فکر نکنه .
نکنه بیماری ای چیزی داشت ؟
داشتن اون برآمدگی اضافه وزن یا همچین چیزی طلقی نمیشد و این بدجوری کنجکاوی مینگیو رو به دنبال داشت .
بی توجه به پسری که بیحال و با چشم ها و صورت قرمزش سرش رو روی شونه ی برادرش گذاشته بود و به سینش تکیه داده بود به سمت خونه ی جونگ کوک رانندگی میکرد .
+س..سرم درد میکنه جونگ کوکی
با چشم هایی که رو به بسته شدن میرفتن به ارومی کنار گوش پسر زمزمه کرد و دستشو روی دستی که دور شکمش حلقه شده بود گذاشت و خودشو بیشتر در آغوش پسر بزرگتر کشید .
جونگ کوک دستشو روی سر پسر گذاشت و انگشت هاشو توی تار های نرم و بهم ریخته ی پسر فرو برد و بوسه ای به اون تار های خوشبو زد و سر پسر رو بیشتر درون گردنش فرو کرد و به چشم های رو هم رفتش خیره شد .
ناگهان با یاد اوری چیزی رو به مینگیو گفت :
_همینو بپیچ چپ...حالا که اومدیم بیرون باید یه سری وسایل برای خونه بگیریم
مینگیو به ارومی سرش رو تکون داد و نگاهی از تو آیینه به پسری که تو بغل برادرش خوابیده بود انداخت .
باید حتما یه جوری از اون قضیه سر در میاورد .
___________________
مینگیو دقیقا رو به روی اتاق برادرش روی کاناپه نشسته بود و سعی میکرد چیزی که با چشم هاش دیده رو هضم کنه .
پسری که با بالا تنه ای لخت توی اتاق داشت لباسی که دست برادرش بود رو از دستش میگرفت تا اون رو تن کنه .
ولی خب این کاملا اتفاق نرمالی بود .
ولی خب به جز یه چیز .
اون برآمدگی عجیب که حالا واضح بدون هیچ پوششی مقابل چشم های درست شده ی مینگیو خود نمایی میکرد .
و از همه عجیب تر ، لبخندی که روی لب های برادرش بود که مینگیو حاضر بود قسم بخوره آخرین بار اون طرز نگاه رو یک سال پیش دیده و دست برادرش که شکم پسر کوچکتر رو به ارومی نوازش کرد .
YOU ARE READING
𝐄𝐥𝐞𝐠𝐚𝐧𝐜𝐞🥂⛓
Random❥︎ 𝐄𝐥𝐞𝐠𝐚𝐧𝐜𝐞🥂⛓ چی میشه اگه جئون جونگ کوک خلبان یکی از بزرگترین فرودگاه های کره پسری سرد و خشن که به عشق هیچ اعتقادی نداره و از همه دوری میکنه و تنها چیزی که هیچ وقت حاضر به انجامش نیست ازدواجه یه شب وقتی که مسته توی بار با یکی بخوابه و بعد ا...