Last meeting!•part²•

258 21 0
                                    

-Couple: "kookv"

-Genre: "Romance, Police, Gay, Criminal"

-Writer: "Anil"









[Third person view]

مشتی حواله شونه جونگکوک کرد تا نگاهش رو به اون مرد بده..
_هی..یکی داره به طرفمون میاد!
+چ..چی؟!از کدوم طرف؟!
_رسید!

مردِ سیاه پوش و قدبلند رو به روشون ایستاد.

×آقایون؟!
+بله؟
×شما باید جئون جونگکوک باشید!
+درسته..و شما؟!
×از طرف گروه کِی اچ(K.H)خدمت میرسم..
+او..اوه..کاری داشتید؟!
×فردا ساعتِ ششِ عصر..منتظرتون هستیم آقایون!
_محل قرار؟
×براتون ارسال میشه.
+باشه میایم اما..
×اما..؟
_اگر کلکی تو کار باشه..
مرد حرفِ تهیونگ رو قطع کرد:آقایِ جئون..نیازی نیست نگران اینجور مسائل باشید رئیس هیچوقت به شریک هاشون از پشت خنجر نمیزنند!
اونهم شما؟گروه معروفِ جِی تی(J.T)؟
_امیدواریم!

مرد تعظیمی کرد و از اون دونفر فاصله گرفت و چند ثانیه بعد بین جمعیت گم شد و دیگه خبری ازش نبود..!

تهیونگ دستش رو رویِ قلبش قرار داد و سرش رو پایین انداخت.
_قلبم..
جونگکوک با شنیدنِ صدایِ پسر با نگرانی بهش چشم دوخت و به قفسه ی سینه یِ پسر چنگی زد.
+ته؟عزیزدلم؟خوبی؟!چیشد؟!
تهیونگ نفسِ عمیقی کشید و به قیافه یِ نگرانِ دوست پسرش چشم دوخت و لب باز کرد
_او..اوه..نگران نشو فقط زیادی استرس گرفتم!
+نگران شدم..مطمئنی خوبی؟!
_آره فقط..حسِ خوبی ندارم
+قرار شد دیگه این حرف رو نزنی..یادت رفت؟!
تهیونگ سرش رو به طرفین به معنای منفی تکون داد.
_نه اما نمیتونم منکرِ حسم بشم!قبول کن که یکم عجیبه!
+دقیقا چیِ این ماموریت عجیبه؟!
_گروهی که چند هفته از معروف شدنش نمیگذره رو چطوری میشناسند؟!
+چرا باید نشناسند؟!تو خودت افراد موفق توی شهرمون رو نمیشناسی؟
_این موضوعش متفاوته جونگ!
چطور اینقدر بهمون اعتماد کردن که حالا درخواست ملاقات بدهمون دادند؟!
+بیا منکرش شیم!میدونی منظورم چیه؟!یعنی اینکه بیا بیخیالِ فکر کردن به اینطور چیز ها بشیم باشه عزیزم!؟
بیا بریم قشنگم..داره غروب میشه و منوتو هنوز بیرونیم دلت یه شبِ هات نمیخواد؟!
_یااا!جئون!
جونگکوک خنده ای از سر داد و از کنارِ تهیونگ بلند شد..
+مگه بده؟!میدونی..من توانایی اینو دارم که تمامِ حس های بدِ تورو از بین ببرم و تمام و کمال بهت لذت هدیه بدم!

تهیونگ صورتش رو با دست هاش پوشوند
_خیلی رکی!
+هی..تو با این اخلاقم کنار اومدی!
_خب..هرچی! بازم نباید انقدر رک حرف بزنی جئون..!
+تو منحرفی من چیکار کنم!؟
_یاااا!الان اینکه میتونی بهم لذت بدی حرف بدی نیست؟!
+کی گفته؟!من منظورم این بود که میتونم کمک کنم حالت خوب شه و از زندگی لذت ببری اما میدونی چیه بیبی؟!تو زیادی منحرف شدی!
چشمِ جین هیونگ رو دور دیدی و حالا زیادی روت فشار آورده!!
_خفه شو جئون!!!!

ᴏɴᴇ sʜᴏᴛ ʙᴏᴏᴋ"ᴋᴏᴏᴋᴠ"Where stories live. Discover now