توی آپارتمان لوکس لینو بود و مثل پسربچه های مودب روی کاناپه ی فیلی رنگ وسط اتاق نشسته بود، خونه ی لینو گرم بود و گرمای مطبوعی که از پارکت های کف خونه میومد استخونای یخ زده ی جیسونگ رو گرم میکرد.
لینو توی آشپزخونه بود و داشت مقداری مزه برای کنار مکگولی ها حاضر میکرد که شامل ماهی مرکب خشک و جلبک و چیپس بود.
جیسونگ توی سکوت به حرکات لینو نگاه میکرد و به نظرش اون آشپز مشهور حتی توی خونه با اینکه یه تیشرت سفید ساده و جین راسته تنشه مثل همیشه برازنده ست.لینو با ظرف های خوراکی و بطری های نوشیدنی به پذیرایی اومد و کنار هان نشست:
_چیز زیادی نبود ولی خب از هیچی بهتره.
هان کمی سمت لینو چرخید:
-ممنون عالیه.
لینو در یکی از بطری ها رو باز کرد و پیک هان و بعد مال خودش رو پر کرد:
_راحت باش جیسونگ.
هان سرش رو تکون داد و بعد از برداشتن پیکش همزمان با لینو اونو سر کشید.
مزه ی گسش ته گلوش رو قلقلک داد. بهرحال جیسونگ نزدیک ورود به ۲۷ سالگی بود و توی مشروب خوردن بد نبود.
وقتی برای رفتن به دانشگاه خانواده ش رو ترک کرد و به سئول اومد فکرش رو نمیکرد اونجا موندگار بشه. اما بلافاصله بعد از فارق التحصیل شدن از رشته ی سالنداری سرنوشت اونو سمت هیونجین هل داد و پاش رو به رستوران بچه های ولگرد باز کرد.
لینو یکبار دیگه پیک هان رو پر کرد و ظرف چیپس رو سمتش هل داد:
_بخور.
جیسونگ تشکر کرد و بعدش سوالی که از ابتدای ورود به خونه توی سرش بود پرسید:
-چرا تنها زندگی میکنی؟!
لینو تیکه ای ماهی مرکب خشک شده به دندون کشید و جواب داد:
_پدر و مادرم سوئد زندگی میکنن.
هان سرش رو تکون داد و پیکش رو سرکشید.
لینو ادامه داد:_اونجا نمیرم چون از غربت خوشم نمیاد.
اینجا همه همزبونن. هرطرف رو نگاه میکنم آدمایی شبیه خودم میبینم. این حس خوبی بهم میده.جیسونگ با تک خندی گفت:
-پس باید دوست دختر بگیری!
لینو چشماش رو توی حدقه تکون داد و با پوزخندی گفت:
_ واقعا بهم میخوره وقت اینکارا رو داشته باشم؟ فرض کن خسته و کوفته برمیگردم خونه اونوقت دختره باهام قهر میکنه چون به اینکه رنگ لاک ناخونش عوض شده دقت نکردم.
هان به خنده اومد، خود لینو هم خنده ش گرفت:
_قطعا بعدش تبدیل به سوخاری میکنیش.
YOU ARE READING
𝐒𝐭𝐫𝐚𝐲𝐤𝐢𝐝𝐬 • 𝐇𝐲𝐮𝐧𝐥𝐢𝐱
Fanfiction«بچه های ولگرد» داستان زندگی پسرهاییه که از هیچ خودشون رو به جایگاهی که لایقش هستن رسوندن و دقیقا در لحظه ای که در اوج آرامش و سکون هستن سر و کله ی پسر دبیرستانی بنام فلیکس پیدا میشه. آیا بنگچان و هیونجین میتونن عواقب حضور فلیکس رو کنارشون کنترل کن...