7

483 79 12
                                    

توی آپارتمان لوکس لینو‌ بود و مثل پسربچه های مودب روی کاناپه ی فیلی رنگ وسط اتاق نشسته بود، خونه ی لینو گرم بود و گرمای مطبوعی که از پارکت های کف خونه میومد استخونای یخ زده ی جیسونگ‌ رو گرم میکرد.

لینو توی آشپزخونه بود و داشت مقداری مزه برای کنار مکگولی ها حاضر میکرد که شامل ماهی مرکب خشک و جلبک و چیپس بود.
جیسونگ توی سکوت به حرکات لینو‌ نگاه میکرد و به نظرش اون آشپز مشهور حتی توی خونه با اینکه یه تیشرت سفید ساده و‌ جین راسته تنشه مثل همیشه برازنده ست‌.

لینو با ظرف های خوراکی و بطری های نوشیدنی به پذیرایی اومد و کنار هان نشست:

_چیز زیادی نبود ولی خب از هیچی بهتره.

هان کمی سمت لینو چرخید:

-ممنون عالیه.

لینو در یکی از بطری ها رو باز کرد و پیک هان و بعد مال خودش رو پر کرد:

_راحت باش جیسونگ.

هان سرش رو تکون داد و بعد از برداشتن پیکش همزمان با لینو اونو‌ سر کشید.

مزه ی گسش ته گلوش رو قلقلک داد. بهرحال جیسونگ نزدیک ورود به ۲۷ سالگی بود و توی مشروب خوردن بد نبود.

وقتی برای رفتن به دانشگاه خانواده ش رو ترک کرد و به سئول اومد فکرش رو نمی‌کرد اونجا موندگار بشه. اما بلافاصله بعد از فارق التحصیل شدن از رشته ی سالنداری سرنوشت اونو سمت هیونجین هل داد و پاش رو به رستوران بچه های ولگرد باز کرد.

لینو یکبار دیگه پیک هان رو پر کرد و ظرف چیپس رو سمتش هل داد:

_بخور.

جیسونگ تشکر کرد و بعدش سوالی که از ابتدای ورود به خونه توی سرش بود پرسید:

-چرا تنها زندگی می‌کنی؟!

لینو تیکه ای ماهی مرکب خشک شده به دندون کشید و جواب داد:

_پدر و مادرم سوئد زندگی میکنن.

هان سرش رو تکون داد و پیکش رو سرکشید.
لینو ادامه داد:

_اونجا نمیرم چون از غربت خوشم نمیاد.
اینجا همه همزبونن. هرطرف رو نگاه میکنم آدمایی شبیه خودم میبینم. این حس خوبی بهم میده.

جیسونگ با تک خندی گفت:

-پس باید دوست دختر بگیری!

لینو چشماش رو توی حدقه تکون داد و با پوزخندی گفت:

_ واقعا بهم میخوره وقت اینکارا رو داشته باشم؟ فرض کن خسته و کوفته برمی‌گردم خونه اونوقت دختره باهام قهر می‌کنه چون به اینکه رنگ لاک ناخونش عوض شده دقت نکردم.

هان به خنده اومد، خود لینو هم خنده ش گرفت:

_قطعا بعدش تبدیل به سوخاری میکنیش.

𝐒𝐭𝐫𝐚𝐲𝐤𝐢𝐝𝐬 • 𝐇𝐲𝐮𝐧𝐥𝐢𝐱 Where stories live. Discover now