12

481 61 27
                                    

موهای طلایی رنگش مثل خوشه های گندم روی بالش ریخته بودن. کلافه اون ها رو از روی پیشونیش کنار زد و لای چشماش رو باز کرد. نمیدونست برای بار چندمه که با یه تصویر مسخره ی تکراری از خواب پریده اما اینبار واقعا دلش میخواست مغزش رو دربیاره و اونو زیر شیر حمام بشوره بگذاره سر جاش!

محض رضای خدا! اون یه پسر ۱۵-۱۶ ساله نبود که با یه بوسه اینطور مغزش بهم بریزه! داشت ۲۷ سالش میشد اما همین امشب نزدیک به هفت بار صحنه ای که فلیکس درحال بوسیدنش بود جلوی چشماش نمایان شده بود و اونو از خواب پرونده بود.

کلافه روی تخت نشست و نگاهی به بیرون از‌پنجره ی بزرگ اتاقش انداخت.

آسمون رنگ طوسی گرفته بود و خبر از اومدن غریب الوقوع خورشید میداد.

موهاش که دوباره روی صورتش ریخته بودن رو عقب فرستاد و از روی تخت بلند شد.

صدای کشیده شدن دمپایی روی پارکت شیری رنگ تنها صدایی بود که سکوت خونه رو می‌شکست.

وقتی به پذیرایی رفت تا برای سردرد رو به فزونیش فکری بکنه بنگچان رو نشسته رو به روی پنجره ی بزرگ توی پذیرایی درحال کتاب خوندن زیر نور ملایم آباژور دید.

بخار ملایمی از دمنوش کنار دستش بلند میشد و عطر ملایم بابونه بینی هیونجین رو‌ پر‌کرد.

زمزمه کرد:

_از دمنوش چیزی باقی مونده؟

بنگچان سر چرخوند:

+چرا الان بیدار شدی؟

هیونجین غرید:

_خودت چرا الان بیداری؟

جواب این سوال رو خود هیونجین خوب‌میدونست. هیونگش در طول شبانه روز فقط میتونست چند ساعت بخوابه. بیشتر از چهار ساعت خوابیدن براش ممکن نبود. نزدیک به ده سال بود که بنگچان از این اختلال بیخوابی رنج میبرد و حدسش سخت نبود که ریشه ی این مشکل در حوادث کودکیش نهفته ست.

بنگچان به خوبی متوجه شد جینی چندان سرحال نیست. با سر به آشپزخونه اشاره کرد:

+توی فرنچ پرس دمنوش هست.

هیونجین‌ پاکشون خودش رو به آشپزخونه رسوند و لیوانی رو با دمنوش بابونه ی آرامبخش پر کرد.

ژاکت سفید نازکی پوشیده بود که یقه ی گرد گشادی داشت و ترقوه هاش رو‌ به زیبایی نمایان کرده بود. آستین های ژاکت تا روی بند اول انگشتاش اومده بود و برای ریختن دمنوش مجبور شد کمی اونو بالا بده.

با قدم های آهسته خودش رو به بنگچان رسوند و روی صندلی کنارش مقابل پنجره نشست.

رنگ آسمون به بژ کمرنگی تغییر پیدا کرده بود و خبر از اومدن خورشید میداد.

بوی‌ بابونه مشام هیونجین رو‌ پر کرده بود سردرد کمکم داشت از مغزش رخت بر میبست.

𝐒𝐭𝐫𝐚𝐲𝐤𝐢𝐝𝐬 • 𝐇𝐲𝐮𝐧𝐥𝐢𝐱 Where stories live. Discover now