اداره مرکزی سئول ساعت ۹ صبح
#قربان وکیل مین یونگی تو اتاقتون منتظرن
لبخندی به منشی زد و با نفرتی که از آشنایی دیروزش داشت به سمت اتاق رفت اما قبلش باید چیزی رو از منشی میپرسید
$خانم اوه برای اون پسر صبحونه بردین؟منشی با لبخندی مهربون جواب داد
#بله رئیس خودمم باهاش صبحونه خوردم تا اونم بخوره و احساس راحتی کنهجیمین لبخند پهنی زد
#تو حرف نداری منشی اوه خوشبحال بچه ات
منشی خنده ای خجالتی زد و سر کارش برگشت و جیمین به سمت اون وکیل بی احساس رفت در اتاق رو باز کرد و پشت صندلیش نشست×سلام افسر پارک
$اوه سلام
با بی تفاوتی گفت
×نکنه با بهانه جدید و قانونی اومدی که این همه بشاش و سر زنده ای
یونگی پوزخندی زد و با نگاه خیره ای لب زد
×راستش نه اومدم تا اون بچه رو برای حضانت دائم آقای جئون ببرم همونطور که میدونی اون تنها کسیه که داره اومدم ببرمش و دستیار هام هم کارهای قانون رو انجام میدن
$چی؟دیروز که حتی نمیخواستین برای مراسم مادرش شرکت کنه حالا چی اینقدر عوض شده؟
جیمین با چهره ای پر از حرص و انزجار سؤالش رو پرسید این تغیر درخواست جئون بیش از اندازه عصبیش کرده بود
×آقای پارک عصبانیتت رو درک نمیکنم همین دیروز کم بود گلوی منو به خاطر نخواستن این بچه جر بدی حالا چرا اینجوری رفتار میکنی
یونگی با تعجب به جیمین خیره بود حرکات جیمین چه دیروز چه الان قابل قبول نبود
جیمین سعی کرد نفس هاشو منظم کنه اما صورت و چشم های برافروخته اش چیزی نبود که بخواد پنهان شه$به هر حال تا زمانی که از طریق دادگاه حضانت رسمی رو بگیرید من روزانه بهش سر میزنم و اگه کمترین اذیت رو بهش اعمال کرده باشت مطمئن باش ساکن نمیمونم
در واقع یونگی کاملا شک و متعجب بود هر چی به افسر نگاه میکرد درکش نمیکرد با تمام بهتی که تو صورتش بود سرش رو تکون داد
×متوجه امجیمین با سردی لب زد
$خوبه پس دیگه کاری اینجا ندارین خدانگهدار
یونگی سریع بلند شد و اتاق رو ترک کرد و جیمین مشغول بررسی کردن اطلاعاتی بود که بکهیون از پدر کیم تهیونگ براش گذاشته بود"نام مینهو آئه دلیل مرگ نقص فنی خودرو و پرت شدن به دره،تعداد فرزند یک پسر،شغل تجارت مواد غذایی
اطلاعات زیادی در موردش نبود هیونگ در واقع چیزی که خاص و عجیب باشه نبود"جمله ای که مدام تو ذهن جیمین میپیچید این بود"واقعا عجیبه"
با صدای در از افکارش بیرون اومد
YOU ARE READING
IMPOSED FAMILY
Fanfictionکاپل:کوکوی ژانر:معمایی،انگست،جنایی،اسمات،کمی دارک مادر تهیونگ جئون سورا به دلایل نا معلومی خودکشی میکنه و حالا باید با داییش که حضانتش رو به عهده گرفته زندگی کنه البته دایی پیرش بعید به نظر میرسه بتونه این پسر مرموز و لجباز به رو تنهایی بزرگ کنه...