متن چک نشده
مقبره خانوادگی تو ضلع جنوبی عمارت قرار داشت چندین سنگ قبر که با سنگ هایی مزین تو اون قسمت وجود داشتن که رو اکثرشون نام جئون دیده میشد
همه به سمت تابوتی که آماده خاک شدن بود در حال حرکت بودن
درب تابوت از دو قسمت باز میشد و فقط دربی که تا نیم تنه بود باز بود
جئون با چشمایی اشک آلود به تابوت نزدیک شد و با تمام وجود صورتش رو به صورت خواهرش چسبوند و باعث شد اشکی از چشمش رو صورت بی روح خواهرش سر بخوره
چند دقیقه تو اون حالت بود و نگاه های نگران جونگ کوک روی پدرش در چرخش بود
کوک سعی کرد به جایی جز اون صحنه ناراحت کننده نگاه کنه وقتی صورتش رو بالا آورد تهیونگ رو دید که روبروش و در طرف دیگه تابوت ایستاده بود
داشت درست میدید پسر یه پوزخند شدید رو صورتش داشت و کاملا بی حس به مادرش نگاه میکرد چطور ممکن بود
احساس عجیبی توش پیچید و اخمی شدید بین ابروهاش نشست و با نگاهی خیره به پسر زل زد
جئون بعد از بوسیدن خواهرش به تهیونگ نگاه کرد
÷بیا پسرم ....بیا و با مادرت خداحافظی کن
پسر با نگاهی خالی به داییش یه قدم عقب رفت
+نمیخوام.....ع علاقه ای ندارم که اینکار رو بکنم
سکوتی که بود با پچ پچ ها شکسته شد و همه با تعجب به پسر و خانواده جئون نگاه میکردن بی شک نگاه های خوبی نبودن
با صدای وکیل مین همه به سمتش برگشتن
×مطمئنن شما هم اگه بعد از مدرسه میومدید خونه و مادرتون رو با دستای بریده تو تخت پیدا میکردید حال مساعدی نداشتید درسته؟
از پشت به سمت تهیونگ نزدیک شد و دستش رو رو شونه تهونگ گذاشت و ادامه داد
×راستش تو اداره مرکزی بهم گفتن دچار شک شده و اصلا حالش خوب نیست و خوب مطمئنن آقای جئون با گرفتن یه روانکاو حرفه ای تو چند جلسه مشکل شک در اثر حادثه اش رو حل میکنن نه قربان؟
جئون که تازه به خودش اومده بود با حالتی بهت زده سرش رو تکون داد و آروم زمزمه کرد
÷البته یونگی عزیز من برای پسر خواهرم هر کاری میکنم
@پدر بهتره مراسم تدفین انجام شه
جونگمین با لبخندی رو به پدرش گفت و جئون با سر تایید کرد
درب تابوت بسته شد و تابوت به آرومی به داخل گودال رفت وقتی تابوت به انتها قبر رسید همه شاخه گلی که به دست داشتن رو به داخل مقبره انداختن و بعد از ادای احترام کنار رفتن
BINABASA MO ANG
IMPOSED FAMILY
Fanfictionکاپل:کوکوی ژانر:معمایی،انگست،جنایی،اسمات،کمی دارک مادر تهیونگ جئون سورا به دلایل نا معلومی خودکشی میکنه و حالا باید با داییش که حضانتش رو به عهده گرفته زندگی کنه البته دایی پیرش بعید به نظر میرسه بتونه این پسر مرموز و لجباز به رو تنهایی بزرگ کنه...