متن چک نشده
Jk pov
بعد از زنگ خوردن تلفنش بین بحث نیمه اش با کریس سریع خودش رو به بیمارستان رسونده بود و خودش رو به طبقه و بخشی که این وو گفته بود رسوند
این وو با دیدن عموش از روی زمین بلند شد و با بینی و چشمای قرمز خودش رو توی بغل تنها عضوی از خانوادش که فعلت براش باقی مونده بود پرتاب کرد.....جونگ کوک محکم توی بغلش فشردش و آروم در گوشش زمزمه کرد
_هیش تو که نمیخوای وقتی به هوش اومد با دیدن چشم هات قلبش به درد بیاد هممم؟
سر برادرزاده اش رو با تموم محبت نوازش میکرد و بوسه هایی ریز روی سرش مینشوند که متوجه تهیونگ و صورت پر از نفرتش شد.....این بچه چش بود اصلا جدا از این حرف ها به چه حقی تا این ساعت از شب رو بیرون مونده بود
آروم این ووی گریون رو از توی بغلش بیرون کشید و پسر رو به سمت صندلی ای که تهیونگ کنارش ایستاده بود برد تا بنشینه....با نشستن این وو با اخمی پر رنگ رو به تهیونگی کرد که نفرت توی چشماش میجوشید اما بی توجه به نگاهش با عصبانیت غرید
_تو چرا نرفتی خونه؟چرا بیمارستانی؟
تهیونگ که بعد از شب تولد به هر رابطه خانوادگی ای از خاندان جئون که میدید بی دلیل حسادت میکرد و واکنش نشون میداد کمی چشم هاشو به حالت عادی برگردوند تا جواب مرد رو بده
_نمیخواستم این وو رو تنها بزارم اون حا......
جونگ کوک بدون توجه به قطع کردن حرف تهیونگ روشو سمت سوبین برگردوند تا تهیونگ رو از اونجا ببره
_سوبین به راننده بگو تهیونگ رو ببره خونه و خودتم باهاش برو
_چشم قربان...لطفا بیاین
سوبین با نگاه به تهیونگ به سمت خروجی سالن اشاره کرد و تهیونگ با لمس شونه این وو با تاسف زمزمه کرد
_دلم میخواست پیشت بمونم اما متاسفم وو
این وو با چشم هایی پف کرده سریع سرش رو تکون داد و با چهره ای مهربون سعی کرد به تهیونگ احساس خوبی رو منتقل کنه پس لغات رو طوری کنار هم چید که به تهیونگ احساس بدی نده
_نه نه ته ته ای.....لطفا برو تا همین الانم کلی لباسات رو به خاطر گریه خیس کردم
تهیونگ خم شد و با تموم احساس تنها جئونی که فعلا دوسش داشت رو بغل کرد و با گفتن خدا نگهداری به این وو بی توجه به حضور جونگ کوک در مسیری حرکت کرد که تنه ی محکم و پر از حرصش به جونگ کوک بخوره
با رفتنش جونگ کوک بی اهمیت به رفتار تهیونگ کمی خم شد و با قاب گرفتن صورت این وو سعی کرد با حرفش حس اطمینان رو به قلب این وو تزریق کنه
_نگران نباش.....عمو تا جونگمین به هوش بیاد پیشت میمونه
این وو با خوشحالی سرش رو تکون داد و لبخندی شل و بیحال زد

YOU ARE READING
IMPOSED FAMILY
Fanfictionکاپل:کوکوی ژانر:معمایی،انگست،جنایی،اسمات،کمی دارک مادر تهیونگ جئون سورا به دلایل نا معلومی خودکشی میکنه و حالا باید با داییش که حضانتش رو به عهده گرفته زندگی کنه البته دایی پیرش بعید به نظر میرسه بتونه این پسر مرموز و لجباز به رو تنهایی بزرگ کنه...