Pov jk
دو برادر پشت پنجره ایستاده بودن و به رفتن تهیونگ و نایون نگاه میکردن
_یکم عجیب نبود؟
×چی؟
پک محکمی به سیگارش زد و ادامه داد
_همه رفتاراش...دیدی با چه نفرتی به جنازه مادرش نگاه میکرد...یا همش تو گوشی بود انگار داشت با کسی چت میکرد ولی یونگی میگفت کسی رو نداره..نمیدونم این پسره یکمی مرموزه..یعنی نمیدونم چطوری بگم جونگ...راستش اصلا نرمال نیست
به برادرش نگاه کرد که تو فکر فرو رفته بود
_نظر تو چیه؟
جونگمین به سمت یکی از صندلی ها رفت و نشست
×یکی هم به من بده لباسامو عوض کردنی تو جیب لباسام جا موند
به سیگارش اشاره زد
کوک سیگاری از جا سیگارش که از طلای سفید ساخته شده بود و با جمجه ای که مارها احاطه کرده بودن طراحی شده بود رو در آورد به جونگمین داد و با فندک ستش سیگارو برای برادرش روشن کرد
جونگمین اصلا حال خوبی نداشت تشخیصش زیاد سخت نبود پکی به سیگارش زد و کوک نگاه کرد
×کوک میدونی از چی خیلی ناراحتم؟
_چی هیونگ؟
×کاری ندارم اون پسر چه مشکلی داره یا چیه یا چه مرگشه...فقط یه چیز داره عذابم میده قیافه پدر بعد از رفتار اون پسره حرومزاده
سیگارش رو کنار گذاشت و لیوان اسکاچش رو برداشت و با نفرتی که تو صداش موج میزد ادامه داد
×پسره آشغال جوری رفتار میکنه انگار بابای ما مادر اونو کشته....انگار نه انگار پدر اون بوده که مادرمون رو با وحشتناک ترین روش کشته
با عصبانیت مشروب رو سر کشید
کوک تو فکر فرو رفت و به سیگارش که آروم تو دستش در حال سوختن بود نگاه کرد جونگمین راست میگفت
_هممم راست میگی هیونگ میرم پیش پدر...میری خونه ات یا اینجایی؟
×امشب اینجام کوک تو میتونی بری نگران پدر نباش
کوک سری تکون داد و بلند شد تا به سمت اتاقش حرکت کنه
_منم شاید موندم هیونگ
به رفتن برادرش که از پله ها بالا میرفت نگاه کرد و با یاد آوری نایون با خودش زمزمه کرد"هرزه آشغال"
Tae pov
+رسیدیم ممنونم همینجا نگه دارید
نایون بعد از پارک کردن با تعجب ساختمون اداره مرکزی پلیس سئول نگاه کرد
×مطمئنی عزیزم...فک کردم میخوای بری خونت
+نه ...خوب راستش مطمئنن میدونی که من نمیتونم از لحاظ قانونی تنها زندگی کنم پس باید اینجا بمونم تا به یکی از مراکز بفرستنم
![](https://img.wattpad.com/cover/328842789-288-k359941.jpg)
STAI LEGGENDO
IMPOSED FAMILY
Fanfictionکاپل:کوکوی ژانر:معمایی،انگست،جنایی،اسمات،کمی دارک مادر تهیونگ جئون سورا به دلایل نا معلومی خودکشی میکنه و حالا باید با داییش که حضانتش رو به عهده گرفته زندگی کنه البته دایی پیرش بعید به نظر میرسه بتونه این پسر مرموز و لجباز به رو تنهایی بزرگ کنه...