♕chapter7♕

232 29 1
                                    

صورتش که به سمتِ چپ کج شد، تازه درک کردم که چیکار کردم.نفسای بلندش کم کم آروم و آروم تر شدن، جوری که اگه تکون خوردنِ سینشو نمیدیدم تصور میکردم که حتی نفسم نمیکشه..!
همین الان اگه بزنه منو بکشه پیشِ خودش دلیلِ قانع کننده ای داره، ولی من فقط میخواستم یه جوری خودمو از دستش خلاص کنم. اینکه وحشی تر بشه واقعا ظلمه.
یه قدم عقب رفت و دستی به فکش کشید. همچنان نگاهش به سمتِ چپش بود. آروم بینیشو بالا کشید و سرشو برگردوند. وقتی به طور ناگهانی نگاهم کرد قلبم توی پاچم افتاد.
دیگه عملا هیچ راهِ فراری وجود نداشت، نه میتونستم عقب برم و نه میتونستم از کنارش فرار کنم.
صدای گرفته و دو رگه شده از فریاداش به نگاهِ ترسناکش جلوه ی بیشتری میداد.

_الان چه غلطی کردی؟

منظورش دقیقا کدومه؟ بوسه ای که بهش تقدیم کردم یا سیلی ای که توی گوشش خوابوندم؟
+قرار بود دیگه اینکارو نکنی...برای بار چندمه که میخوای خفم کنی!
فکشو محکم تر فشار داد و دوباره تکرار کرد:
_پرسیدم الان...چه غلطی...کردی!!!

سرمو از پشت به دیوار زدم و چشمامو محکم بازو بسته کردم. واقعا برخورد و زندگی کردن با آدمی که زبونتو نمیفهمه یا در برابرِ فهمیدن مقاومت میکنه خیلی سخته، بنیه و اعصاب قوی میخواد‌.

+تو قرار بود کاری به کارِ من نداشته باشی.

محکم چونمو گرفت و سرمو به دیوار چسبوند. چشمای تیز و عجیبشو تو چشمام قفل کرد و از بین دندونای کلید شده از خشمش غرید:
_چرا بیخیال شدی ها؟ لبای من بت حال نداد؟

با بُهت فقط نگاهش کردم.  این فاز تو فاز شدنش فقط میتونه نشون بده که شدیدا از  اختلالِ روان رنج میبره.

+دیوونه ای چیزی هستی مگه نه؟ دور و برتو یه نگاه بنداز ببین چیکار کردی بعد بلوف بزن که از پسش برمیای. تقریبا داشتی منو میکشتی! چه تضمینی داری که وقتی رمزو یادم بیاد توام بعد از دیدنِ ویدیو ها بتونی خودتو کنترل کنی و همه چیو خراب نکنی؟؟

بی توجه به حرفی که زدم، بدونِ اینکه نگاهشو از چشمام بگیره کفِ دستشو آروم کنارِ گوشم، روی دیوار گذاشت. فاصله ی صورتش هر لحظه باهام کمتر میشد.
آدمی با گرایشی مثلِ اون، با یه بوسه‌ی الکی وا نمیده که نگران باشم زیرِ شکمش چخبره. پس در نتیجه داره بازم منو بازی میده.
لباشو با زبونش خیس کرد و زمزمه کرد:
_بگو بیلد، چرا بیخیال شدی؟

اون واقعا مریضه! کسی که تا چند دقیقه‌ی قبل داشت‌ بلند نعره میکشید و همه چیزو نابود میکرد نمیتونست انقدر سریع تغییر فاز بده و آروم بشه، من این روی بایبلو ندیده بودم. وقتی دستشو کوبید به دیوار واقعا جا خوردم، چطوری میتونه از اون هالک به این آدم تبدیل بشه؟

+تو چه مرگته؟

دستشو روی بازوم گذاشت. کف دستش انقدر داغ بود که از روی پیراهن هم پوستمو میسوزوند.

♕The Last Bait♕Where stories live. Discover now