3

372 48 17
                                    

تحمل نفسای داغ یونگی و ناله های ریز و ارومی که زیر گوشش میکرد خیلی سخت بود.گرگ درونش برای گرفتن امگاش زوزه میکشید و باعث میشد یونگی درد بکشه‌.
جیمین با دیدن نستی که یونگی براش درست کرد لبخند خیلی بزرگی زد و با ذوق گفت:خی..خیلییی قشنگه.ممنونم..
+لباسمم که بعد از حموم پوشیدمش و هنوز رایحمو داشت روهم برات گزاشتم.هرخوراکی که بخوای هم هست و پتو و با..
جیمین لب هاشو اروم بوسید.
-ممنونم یونگی.خیلی قشنگه.
اروم از بقلش پایین اومدو وارد نست شد.دراز کشیدو لباس یونگی رو بقل کرد.
یونگی با دیدن این صحنه قند تو دلش اب شد و با حالت غر زدنی گفت:یاااا.من اینجام و اون لباسو بقل میکنی.
جیمین با خنده گفت: نمیخوام اذیتت کنم.اگه میشه من بقیه ی روزای هیتمو اینجا بمونم.
یونگی میخواست چیزی بگه که ترجیح داد حرفی نزنه: باشه عزیزم.هرچیزی که خواستی بهم بگو که برات بیارم.
جیمین سری تکون داد و کمی چشماشو بست تا استراحت کنه.
تایم هیت جیمین کمترشدو تو این مدت موج خاصی به سراغش نیومد یا اگع اومد خیلی خفیف بود.تو این مدت یونگی کنارش بود و کمپانی نمیرفت تا اگه جیمین چیزی خواست براش فراهم کنه.
شب بود و هیت جیمین تقریبا تموم شده بود.
-یو..یونگی؟
+جانم؟ چیزی میخوای؟ موج جدیده؟ گشنت شده؟
جیمین خندید.
-نه..فقط..تورو میخوام
+منو؟
-اوهوم..میشه بیای پیشم؟
+بیام تو نستت؟
جیمین سری تکون داد.یونگی بلند شدو اروم وارد نستش شد.جیمین کمی تو جاش تکون خورد تا یونگی پیشش بشینه.یونگی کنارش نشست و اون رو تو بقلش گرفت .سرشو بوسید و دستشو روی صورتش نوازش وار کشید.
+امگای کوچولوم.حالت بهتره؟
-اوهوم.خوبم.دوره ی هیتم تموم شده.
+واقعا!یعنی..میتونیم بریم بیرون باهم؟
جیمین لبخندی زدو سرتکون داد.
-میشه بریم مهمونی تولد ته رو؟
+من زیاد ادم مهمونی و جاهای شلوغ نیستم.
-لطفااا
با ناز گفت و صورتشو کیوت کرد.
یونگی دستشو تو موهاش کشید و بااهی گفت:
باشه..اگه تو میخوای...
جیمین خندیدو گفت: هورااا.مهمونییی
یونگی به کیوت بودنش خندید.
۰
.
.
یونگی کروات مشکیشو دور گردنش انداخت تا درستش کنه.که بادیدن جیمین محو تماشای اون شد.
پیراهن یقه باز مشکی پوشیده بود. و ارایش محوی کرده بود. به لب هاش برق لب زده بود... با دیدن قیافه ی یونگی نیش خندی زدو نزدیکش رفت.
دستشو دور گردن یونگی بردو بدنشونو نزدیک تر کرد.کرواتشو براش بست و یقشو درست کرد. یونگی دستشو روی کمر جیمین کشیدو اونو به سمت خودش کشوند.و بدنش روبه خودش چسبوند.
+شاید بهتر باشه مهمونی رو نریم و این زیباییت رو فقط برای خودم نگهدارم ‌.هوم؟
جیمین سرشو پایین انداخت تا صورت گل انداختشو نبینه.یونگی از خجالت امگاش لبخندی زدو دستشو زیر چونه ی جیمین بردو سرشو بالااورد.
+صورت قشنگتو ازم دریغ نکن گرگ من.
جیمین سریع یه بوسه ی کوچولو روی لب های یونگی گزاشت از اتاق بیرون دویید.یونگی دستی توی موهاش بردو خندید.
وارد مهمونی که شدن.با اینکه مهمونی شخصی جانگکوک بود که برای ته برگزار کرده بود اما الفاها و امگاهای زیادی حضور داشتن.با ورودشون نگاه اون الفاهارو به زیبایی امگاش متوجه شد.گرگ الفاش میخواست چشم هاشونو کور کنه که هیچکس جز خودش نتونه به اون بدن و صورت نگاه کنه. زیر لب غرید..امابا حس کردن محکم شدن دست جیمین توی دستاش کمی اروم شد.
-یونگی...من اینجام..باشه؟
یونگی اهی کشیدو سری تکون داد.
جیمین با دیدن ته به سمتش رفت و مشغول صحبت شد. یونگی حواسش بهش بود تا کسی جز اعضا نزدیکش نشه.
با نزدیک شدن جمعی از اعضای کمپانی مشغول صحبت با اونا شد.
-اونا کین؟
ته: سهام دارا و مدیرای کمپانی ان.
-چرا انقدر صمیمی ان با یونگی؟
ته:شاید چون تایم زیادی رو باهم میگزرونن..
با نشستن دست یکی از مدیر ها روی شونه ی یونگی و خنده هایی که دست کمی با لاس زدن نداشت.گرگ امگای جیمین خیلی خودشو کنترل میکرد که نره و به همه ی اونا نشون نده که الفاش فقط برای خودشه. یونگی متوجه نگاه جیمین شدو کمی از اونا فاصله گرفت.اما اون دختر که امگاهم بود دست یونگی رو گرفت و گفت: امم.میشه باهم صحبت کنیم؟
یونگی تا خواست چیزی بگه.جیمین دست دختررو گرفت و از دست های یونگی بازش کرد. بازوی یونگی رو گرفت و روبه دختر گفت: به الفای من دست نزن.اون جفته منه.
دختر که تعجب کرده بود و کمی عصبانی هم بود.پوزخندی کردو گفت: اینو فقط تو میگی کوچولو..یونگی که..
+اون امگای منه.
دختر با تعجب به سردی گفتار یونگی گفت: ا..اما..
یونگی دست جیمینو گرفت و به سمت در بیرون برد.
هوا سرد بود.جیمین لباس زیادی نداشت.
-چرا..اون دختر انقدر بهت نزدیک شده بود؟
+جیمین..عزیزم..اون

My strawberry Where stories live. Discover now