از نگاه کردن به چشمهای تیزِ هوسوک میترسید، میترسید نگاهشون کنه و همه چیز رو از درونشون بخونه بیشک تهیونگ قصد نداشت حالا حالاها دوستش رو از ملاقات دیروزش با جئون جانگکوک باخبر کنه.
-نمیدونم، احتمالا برای میچاست.
-باشه، شام چی میخوری؟
سعی کرد با فراموش کردن اتفاقات اخیر استرس رو از خود دور کنه ولی تقریبا نشدنی بود، اون لمسها و صدای دلنشینی که در ذهنش هک شده بودن زیادی باورنکردی و ترسناکه! میترسید اونقدری غرق این ماجرا شه که هیچوقت طعم شیرینه خوشبختی رو نچشه البته این خوشبختی همین الان هم وجود نداشت، ایکاش حداقل براش امشب هوسوک به بوی دستمال شک نمیکرد تا شاید حداقل چندساعتی یادش نیوفته.
سرش رو بالا گرفت و به چهرهی بشاش هوسوک خیره شد، زندگی این پسر از خود هم فلاکتبارتر بود، اجاره خونه و درآوردن پول برای تهیهی داروهای خواهرِ مریضش؛ حتی میتونست قسم بخوره همین الان هم به زور جلوی خودش رو گرفته تا دربارهی قضیهی جئون نپرسه و واقعا ممنونش بود، هوسوک گرفتاریهای خودش رو داشت و با این وجود هر کاری که از دستش برمیومد انجام میداد تا رفیقش احساس تنهایی نکنه(:
-چیزی تو یخچال نداریم.
کلافه گفت و بیتوجه به پسر که قدمهای بلندی سمت خروجی برمیداشت، قرص همیشگی رو روی زبون گذاشت و بیآب به زور قورتش داد، تلخ بود مثل لحظه به لحظهی عمری که میگذروند، شاید نباید امیدی به بخشیده شدنش از طرف مسیح داشته باشه یا شاید خدا خیلی وقته ترکش کرده.-درسته، اون ترکم کرده..
-میرم بیرون موادغذایی بگیرم، یکم دیگه استراحت کن.
هوسوک درحالی که کفش کتانیش رو پا میکرد، تقریبا با فریاد گفت و لحظاتی بعد صدای بسته شدن در، چهارچوب خفه کنندهی خونه رو لرزوند.
تهیونگ با بیحالی خود رو به میز رسوندن و برای بار دوم کلمات نوشته شده روی برگهی خوشرنگ رو زمزنه کرد، حسی که داشت رو نمیتونست به راحتی توصیف کنه؛ میچا، میچا.. انگار قلبش به آرامش رسیده باشه با سرعتی ملایم میتپید همونطور که انتظار داشت به آرامشی که دختر از خود ساطع میکرد بخوبی واکنش نشون میداد، میچا خوده آرامش بود! همونی که تهیونگ برای ادامه دادن بهش نیاز داشت همون شخص ایدهآل و منحصربفردی که تهیونگ بودن کنارش رو تا ابدیت در رویاها میپرستید فقط ایکاش موقعیتش فرق میکرد، اگر جانگکوک پا به زندگیه نکبتبارش نمیگذاشت..
گوشیش رو بیحوصله باز کرد و با دیدن پیام جدیدی از جانگکوک، لب به دندون گرفت و به جون پوست بیچارهش افتاد.
STAI LEGGENDO
Serendipity ||🧧
Storie d'amore‼️هشدار‼️ این بوک ممکنه برای بعضیا شامل صحنههای دلخراشی باشه پس اگه تحمل دیدن ندارین، لطفا کنارش بزار! _______ Serendipity به معنای پیدا شدن کسی بدون اینکه از قبل منتظرش بوده باشی یا دن...