به محض رسیدن به بیمارستان بدون توجه به جنی و جیسو از ماشین پیاده شد و سمت در ورودی دوید
جنی همچنان سرشو بین دستاش گرفته بود و گریه میکرد
جیسو با دیدن حالش از ماشین پیاده شد و در راننده رو باز کرد و بغل از نشستن درهای ماشین رو قفل کردآروم زمزمه کرد:
-جنی؟
هنوزم درحال گریه کردن بود و واکنشی نشون نمیداد
-ببین این تقصیر تو نیست ر...رزی اول و آخرش میفهمید...
جنی همونطور که سرش بین دستاش بود به معنی نه سرشو تکون داد و سرشو چرخ ند و به جیسو نگاه کرد
-ن...نه اونی همش،همش تقصیر منه مرگ جونگ کوک گمشدن مادرم،مرگ پدرم،نبود لیسا،حال بد رزی،گرفتار شدن جین،گم شدن تو،ترس جیمین،نبود کسی که دوسش دارم و حال بدم من مقصر حال بد خودمم جیسو،خودم...
گفت و دوباره حاله های اشک داخل چشماش مشخص شد
جیسو دستشو روی کمر جنی گذاشت شروع به نوازشش کرد
جیمین وسط بیمارستان میدوید و رزی رو صدا میکرد نگران بود و اصن نمیدونست داره چیکار میکنه
پرستاری با دیدن جیمین اخمی کرد و سمتش رفت
-آقا لطفا انقدر داد نزنید اینجا بیمارستانه
-م...معذرت میخوام من دنبال یه نفرم مثل اینکه آوردنش اینجا...
جیمین گفت و با استرس پاش رو روی زمین تکون داد
پرستار همونطور که اخم کرده بود پرسید
-اسمشون؟
-جئون چهیونگ
-چه نسبتی باهاشون داریدو اسمتون؟
-دوست...دوست پسرشم پا...پارک جیمین
-یه لحظه اینجا بشینید الان برمیگردم
جیمین روی صندلی نشست و دستای مشت کردش رو جلوی دهنش قرار داد
چند دقیقه بعد پرستار برگشت و بالا سرش ایستاد
-آقای پارک
جیمین با دیدن پرستار بلند شد و ایستاد
پرستار با دیدن حالش نخواست سرزنشش کنه ولی گفت:
-ایشون داخل اتاق ۲۱۱ طبقه دوم هستن ولی نیازی نبود سرو صدا ایجاد کنید میتونستید به قسمت پذیرش برید
جیمینخم شد و ادای احترام کرد
-معذرت میخوام...نگرانش بودم
پرستار لبخندی زد و ازش فاصله گرفت
جیمین بعد از رفتن پرستار در راه پله رو باز کرد و تند تند پله هارو بالا رفت
انقدر ترسیده بود که حتی دلش نمیخواست از آسانسور استفاده کنه
با دیدن نوشته طبقه دوم در راه پله رو هل داد و وارد شد
![](https://img.wattpad.com/cover/325452668-288-k16305.jpg)
YOU ARE READING
𝐓𝐡𝐞 𝐋𝐨𝐯𝐞 𝐌𝐚𝐟𝐢𝐚
Fanfictionسکوت شب می تونه دلیلی باشه برای شروع دلتنگی درست از همون لحظه ای كه بدونی شنونده ای نيست برای شنيدن دلتنگی هايت،تمام دلتنگی های من در دو کلمه خلاصه میشه...دوست دارم !؟ شاید اگه این دو کلمه رو به زبون نمیاوردی،من هرشب با چشمایی خیس به یادت نبودم...