_ هنوزم نمیتونم هضم کنم شمارمو بهش دادم.
نالید و لگدی توی هوا انداخت.
_ خب این مشکل توئه نه من...
صدای خونسرد جکسون که به عنوان یک "بتای مثلا مهربون" شناخته شده بود داخل حلزونی گوش های جونگکوک پیچید و باعث شد اخم ریزی بین ابروهاش شکل بگیره.
_ اگه دلت نمیخواد زندگیت رو بیشتر از این جهنم کنی نیا پیش برای گریه و شکایت؛ به من ربطی نداره ولی باید اعتراف کنم شدیداً واضحه که کونتو مثل یه کیک میبینه و اصلا عجیب نیست اگه یه روزی گازش بگیره!
با خجالت چشم غرهای به بتای مقابلش رفت و نفس حرصی کشید.
_ خیلی حال بهمزنی میدونستی؟
با لبخند کجی، بیخیال شونه ای بالا انداخت.
_ میدونم، تخصصمه. تو باید بهتر بدونی که هیچوقت نمیتونم خوب نظر بدم پس چرا اصلا دربارش بهم میگی؟
جونگکوک چندین بار بیفایده دهانش رو باز و بسته کرد اما دریغ از کوچکترین صدایی...
باید اعتراف میکرد که حق کاملا با جکسون بود. اون بتا توی دادن نظرات خوب افتضاح بود و حقیقتا جونگکوک نمیدونست به چه علت قضیه دردسر جدیدش رو براش تعریف کرده!آه شکست خوردهای کشید و برگشت سر مطالعه کردنش. بهزودی باید امتحاناتی رو میداد که بیشترشون مربوط به زبان و هنر بودن...چیز های زیادی وجود داشت که باید در این زمینه یاد میگرفت.
با فاکتور گرفتن از پیام های بیشماری که روزانه دریافت میکرد خوشبختانه طی این مدت کوتاه تهیونگ هیچ گونه آزاری بهش نرسونده بود و جونگکوک واقعا از این بابت ممنون بود.
با اینکه گاهی آلفا رو داخل محیط کاریش میدید اما خبری از جملات بیشرمانه قبل نبود و توی دانشگاه هم کمتر زمانی پیش میاومد که اون رو ببینه.
طبق قولی که داده بود هفتهی گذشته هیچ پارتی راه ننداخته بود و جونگکوک نمیدونست چطور خوشحالی خودش رو بابت خواب راحتی که داره و آرامشی که دوباره به دست آورده بود نشون بده.
لبخند محوی زد که ناگهان با احساس داغی نفس هایی روی لاله گوشش و لمس دست هایی که از پهلو هاش به سمت بالا پیشروی میکردن، بیاراده فریاد نه چندان بلندی کشید.
آرنجش رو به جسمی که پشتش ایستاده بود کوبید و به محض شنیدن خرخر آرومی با عجله به عقب برگشت.
_ وات د فاک؟ هیچ معلومه چه غلطی-....
با دیدن شخص پشتش و اون نگاه خیره آشنا ناخودآگاه صداش داخل گلوش خفه شد.
اون آلفای لعنتی....
با یکی از گستاخانه ترین نیشخند هایی که تابحال ازش دیده بود، با چشم های براق و کشیدهاش بهش خیره شده بود و اصلا به چه دلیل کوفتی گونه هاش باید بلافاصله مقابل اون چشم ها سرخ بشن؟
YOU ARE READING
𝙁𝙪𝙘𝙠𝙞𝙣𝙜 𝘼𝙡𝙥𝙝𝙖'𝙨 || 𝙑𝙆𝙊𝙊𝙆
Romance⸙ 𝙁𝙪𝙘𝙠𝙞𝙣𝙜 𝘼𝙡𝙥𝙝𝙖'𝙨𓂃 ⊹ قامت ایستاده پسر دقیقا روبهروی پنجرهی نیمه بازی که نور زرد خورشید رو منعکس میکرد، تصویر رویایی رو به وجود آورده بود. اون پوست نرم و شیری رنگ که با قهوهایِ درخشان موهاش هارمونی زیبایی رو خلق کرده بود، با وجود آشک...