بدترین موقعیتی که تا حالا توی زندگیش داشته؟...
الان!
چرا؟
چون منتظر تهیونگ بود!
دیوونه شده بود؟!
دقیقاً به چه دلیلی رضایت داده بود تا سر این قرار کوفتی بیاد؟
تنها چیزی که به خاطر داشت این بود که جکسون و سوبین تا حدی پیگیر و موی دماغش شدن که به ناچار مجبور به موافقت شده بود.
و حالا اون اینجا بود...با لباس های شیک و صورت آرایش شده!
موهای زغالی رنگش که به خوبی حالت گرفته و چشم های درشتش که با سایه دودی آرایش شده بودند...یه شلوار جین تنگ و تیشرت اورسایز مشکی با یک جفت کفش اسپرت سفید...
به گفته جکسون خیلی "مَکُش مرگ ما" شده بود که البته خودش به درست بودن این حرف شَک داشت.
در حال حاضر هم برای جونگکوک نکته مثبت ماجرا اینجا بود که حداقل مجبورش نکرده بودند تا شلوار تنگ چرمی بپوشه یا یه چوکر دور گردنش ببنده چون به عقیده خودش همین حالاشم زیادی برای قرار اول "خاص" به نظر میرسید!
" قرار اول؟ وات د فاک؟! "
این موقعیت براش بیشتر شبیه این بود که انگار برای روز *آرماگدون آماده شده تا یه چیزی شبیه به قرار!
( *آرماگدون: به معنای آخرالزمان هست که در کتاب انجیل هم بهش اشاره شده. میشه گفت اشاره به جنگی داره که بین خیر و بدی شکل میگیره و در نهایت به نابودی بشریت ختم میشه. )
آه بی صدایی کشید و نیم نگاهی به گوشیش انداخت.
یک ظهر!...دقیقا یک ظهر بود و هیچ اثری از اون آلفای مزاحم نبود!
_ میدونستم...
زمزمهی آرومش فقط به گوش های خودش رسید. به خوبی خبر داشت که زیر ذرهبین سوبین و جکسون قرار داره و با این حال تصمیم گرفت کمی بیشتر منتظر بمونه؛ اینطوری میتونست در صورت نیومدن کیم تهیونگ، تلافی این دقایق خِفَت بار رو سر اون دونفر دربیاره.
فقط ده دقیقه دیگه...ده دقیقهی دیگه صبر میکرد و بعد از اون یک راست میرفت خونه!
_ بوه!!!!!
در ثانیه با صدای کلفتی که از پشت توی گوش هاش پیچید تکون شدیدی خورد و فریاد بلندی کشید.
تپش های تند قلبش و نبض زدن جایجای بدنش رو حس میکرد...فقط یه نیمچرخ به عقب لازم بود تا با قیافه خندون تهیونگ مواجه بشه...اون آلفای احمق!
سرخ شدن صورتش در اون لحظه میتونست دلایل زیادی داشته باشه...مثلا اینکه درست مثل یه دختر داخل شلوغی کافه جیغ کشیده بود یا فکر به اینکه خنده های تهیونگ بدون پسزمینه تمسخر چقدر میتونستن زیبا باشند!
ESTÁS LEYENDO
𝙁𝙪𝙘𝙠𝙞𝙣𝙜 𝘼𝙡𝙥𝙝𝙖'𝙨 || 𝙑𝙆𝙊𝙊𝙆
Romance⸙ 𝙁𝙪𝙘𝙠𝙞𝙣𝙜 𝘼𝙡𝙥𝙝𝙖'𝙨𓂃 ⊹ قامت ایستاده پسر دقیقا روبهروی پنجرهی نیمه بازی که نور زرد خورشید رو منعکس میکرد، تصویر رویایی رو به وجود آورده بود. اون پوست نرم و شیری رنگ که با قهوهایِ درخشان موهاش هارمونی زیبایی رو خلق کرده بود، با وجود آشک...