chapter 2

24 6 2
                                    

ووت دادنو فراموش نکنین


-بریم طبقه بالا؟
تایلر پیشنهاد داد..

بعد از چندثانیه به همراه سلن به ارومی و با احتیاط از پله ها بالا رفتن،طبقه بالا برعکس پایین،تاریک بود و باریکه نور ضعیفی از سمت پنجره ها به داخل میومد..
نور کم طبقه بالا به طرز عجیبی ترس هاشون درمورد گذشته رو کم کرده بود..

-اگه الان یه روح بهمون حمله کنه چی؟

تایلر پرسید و سلن بعد از چند لحظه فکر کردن به سمتی اشاره کرد..

-اوه خدا، اون یه روحه؟

با حرف سلن، تایلر داد زد و پشت اون پنهان شد،سلن خنده ارومی کرد،تایلر اروم دست هاشو روی شونه های دختر گذاشت و از روی شونه هاش نگاهی به جلو انداخت:

-رفت؟

پرسید و سلن با مکث سرشو به نشونه اره تکون داد:

-روحی اینجا نیست

با گفتن این تایلر با اخم ازش فاصله گرفت و سعی کرد در طلایی رنگی که نگاهش رو درگیر کرده بود رو باز کنه اما بعد از چند لحظه بخاطر قفل بودنش لباشو اویزون کرد..
اتاق دوم کمی دورتر بود و سلن در اتاق رو به راحتی باز کرد:

-من این اتاقو میخوام

با دیدن بزرگی اتاق گفت،این اتاق قطعا یه خونه جدا حساب میشد، خواست وارد اتاق بشه که تایلر از پشت لباسش رو گرفت:

-من اول انتخاب میکنم چون تو روی لینک کلیک کردی
تایلر با جدیت گفت..

-نه تو نمیتونی چون تو اون لینک رو فرستادی

سلن با اخم جواب داد و چارچوب در رو گرفت تا تایلر نتونه وارد اتاق بشه..
تایلر اخمی کرد و سعی کرد سلن رو هل بده اما اون محکم چارچوب در رو گرفته بود،طوری باهم بحث میکردن انگار تنها مشکل.. اتاقه..

انگشت های سلن برای لحظه ای قدرتشونو از دست دادن و به طور ناگهانی چارچوب در رو ول کرد..
هردو همزمان به داخل اتاق پرتاب شدن..

در اتاق با صدای بلندی بسته شد و وسایل شروع به تغییر کردن کرد..
تخت بزرگ دو نفره با تم صورتی و بنفش، دو مبل تک نفره کنار پنجره بزرگ به رنگ یاسی و طلایی و پرده هایی صورتی..

هردو دور خودشون چرخیدن تا بتونن اونطرف اتاق روهم ببینن،بقیه وسایل اتاق هم به رنگ های صورتی و یا بنفش در اومده بود و دو در سفید رنگ،یکی کنار در خروجی و دیگری کنار تخت به وجود اومد..

-این یه کابوسه
سلن با چهره جمع شده ای گفت،رنگ بنفش رو دوست داشت اما صورتی؟آه هرگز نمیتونست باور کنه روزی داخل اتاقش رنگ صورتی وجود داشته باشه..

play or die Où les histoires vivent. Découvrez maintenant