chapter 3

15 6 3
                                    


⭐ووت دادنو فراموش نکنین⭐

-تو قدرت هات ننوشته بود صدای نوشته هارو میشنوی

سلن با شنیدن حرف تایلر بالش روی تخت رو برداشت و رو صورت پسر کوبید..

-چرا هیچکس بهم نگفته بود دست بزن داری؟
تایلر با ناراحتی ساختگی گفت و بالشو زیر سرش گذاشت..

-من کِی تورو زدم؟

سلن با تعجب جواب داد..
تایلر شوکه از جواب دختر زمزمه کرد:

-شرط میبندم جای مشت و لگدت روی شکم و پام مونده

سلن با اخم روی تخت نشست و کمی یقه لباسشو پایین کشید و به یه قسمت از بازوی سفیدش که قرمز و تا حدودی کبود شده بود اشاره کرد:

-حالا کی دست بزن داره؟

-اونقدر محکم نبود.. تو خیلی ظریفی همونطور که قبلنا گفتم
تایلر جواب داد و مثل سلن روی تخت نشست،اروم انگشتشو روی کبودی دختر کشید..

-میخوای بمیری؟
سلن با اخم گفت و دست پسر رو پس زد..

-این یکی از کاریه که کاپل ها میکنن
تایلر گفت..
سلن با اخم لباسشو درست کرد و دوباره روی تخت دراز کشید..

-ما الان یه کاپلیم، قراره کارای دیگه ای هم بکنیم

تایلر تقریبا روی سلن خیمه زد و درحالی که صورت هاشون چند سانتی متر فاصله داشت گفت..
چندلحظه به چهره سرخ و متعجب دختر خیره شد و بعد شروع به خندیدن کرد..

-منظورم خوابیدن رو یه تحت بود..آه کاش ازت عکس میگرفتم
تایلر بعد از چندلحظه گفت..

-روی تخت میشه کارایی دیگه ای هم کرد

با حرف سلن، تایلر از شوک تقریبا به سرفه افتاد..
سلن خندید و چندتا ضربه به کمر پسری زد که بخاطر سرفه هاش کبود شده بود..
تایلر با تموم شدن سرفه هاش،داد زد و دست دختر رو از خودش دور کرد..

-اگه داشتم خفه میشدمم منو نزن باشه؟ خدایا کمرمو شکست
تایلر گفت و بعد از چندتا نفس عمیق ادامه داد:

-چه کار دیگه ای جز خوابیدن میتونیم روی تخت بکنیم؟

-غذا خوردن
سلن بی اهمیت جواب داد..

-کی روی تخت غذا می.. اوه اره تو با اون دوست پسر مو بلوندت روی تخت پیتزای مارگاریتا خو...

تایلر با اخم داشت جواب میداد و با فهمیدن اینکه چی گفته به سرعت دستشو روی دهنش گذاشت..
از تخت بلند شد و دستشو روی شیشه سرد پنجره کشید..

-وااو، تا به حال همچین پنجره های جالبی ندیدم

گفت و سعی کرد بحث رو عوض کنه..
پسر طوری وسایل رو بلند میکرد و درموردشون حرف میزد که انگار اولین باره همچین چیزی میبینه..

play or die Where stories live. Discover now