*نصف شب، ساعت 3*
جیمین:
_ جونگ کوکییی.
*جونگ کوک که نیپل جیمین رو بین دو انگشتش گرفته و آروم فشار میده*:
_ جونم بیبی؟
_ نمیتونم بخوابم؛ بس کن!
_ بیبی من هر وقت بخوام، هرکاری میتونم بکنم!
_ ولی اون چیزی که داری بین دو انگشتت فشار میدی، نیپل سینهی منه!
_ همهچیِ تو به من تعلق داره بیبی!
جیمین:😩
جونگ کوک:😌