𝑃𝑎𝑟𝑡 19: پادشاه بی‌همه چیز

673 176 156
                                    

قسمت نوزدهم: پادشاه بی‌همه چیز

"فکر می‌کردم از اینجور مهمونی‌ها خوشت نمیاد! "

پسر کوچکتر بعد از رفتن افراد دور میز به سمت جای دیگه‌ای برای صحبت، گفت و چشم غره‌ای به مرد بزرگتر رفت. جیمین تکخندی به حرف پسر زد و با لبخند سرش رو به نشانه احترام برای یک فرد دیگه تکون داد اما جونگکوک می‌تونست بفهمه که جنس اون دو لبخند فرق داره.

"احساس من برای این افراد مهم نیست؛ پس منم خودمو در حد اون‌ها پایین آوردم و یاد گرفتم با چه کسی در مورد هنر و ادبیات صحبت کنم و با چه کسی از گلف و انواع کراوات‌ها! "

شنیدن همین جمله کافی بود تا جونگکوک سرش رو به سرعت سمت مرد بزرگتر بچرخونه و با چشم‌های سیاه گردش اجزای صورتش رو از نظر بگذرونه.

"می‌دونم و از اون یاد گرفتم. "
شنیدن این جمله به شک و شبهه جونگکوک در مورد اینکه مرد بزرگتر از مطالعه کتاب شازده کوچولو توسط اون با خبر شده، مهر تایید زد؛ چون جمله‌ای که جیمین چند لحظه قبل گفته بود در صفحات اول کتاب به دل پسر کوچکتر نشسته و اون هم به خاطر سپرده بودش.

"آقای جئون؟ "
بالاخره صدایی غریبه اون رو از افکارش بیرون کشید و در حالی که با اخم نگاه از نیم‌رخ جیمین می‌گرفت به زنی که صداش زده بود، نگاه کرد. لباس های پر زرق و برق و مدل خاصشون زن رو انگشت‌نما کرده بود، چیزی که جونگکوک زیاد باهاش کنار نمی‌اومد و انگار فقط لباس‌هاش نبود، رفتار اون زن هم اصلا دلنشین نبود.

"اوه، فکر کنم منو بشناسین. الیزابت اِلاردن هستم، طراح لباس‌های برند لیزا! "

زن وقتی نگاه گیج پسر کوچکتر رو دید، اخم‌هاش در هم رفت و جونگکوک نفهمید کجای اینکه اون زن رو نشناخته ناخوشاینده؟! اگر نمی‌شناخت از این به بعد اون رو به یاد می‌سپرد اما انگار این برای زن مقابلش کافی نبود. مثل همیشه جیمین به کمکش اومد و با انداختن دستش به روی شونه پسر کوچکتر رو به زن گفت:
"خانوم الاردن، همراه من رو ببخشید. اون زیاد در مسائل مربوط به خانوم‌ها خوب نیست؛ در نتیجه زیاد با کار خارق‌العاده و شهرت کم نظیر شما آشنا نیست. "

تعریف و تمجیدهای جیمین اصلا به مزاج جونگکوک خوش نیومد اما انگار اون زن خیلی خوشش اومده بود که لبخندی به درازی ایفل روی صورتش نقش بسته و چشم‌هاش برق می‌زد.

"اوه، آقای پارک شما خیلی به من لطف دارین! "
این حرف زن حکم تاییدی برای ادامه تعریف و تحسین‌های اغراق آمیز مرد بزرگتر بود.

"فقط واقعیت رو گفتم. به قطع میتونم بگم شما زیباترین، خوش‌پوش‌ترین و ثروتمندترین... "
برخلاف جونگکوکی که صورتش از این همه دروغ در هم رفته بود، خانوم الاردن خیلی ذوق زده بنظر می‌رسید و با توجه به اینکه مردی به خوشتیپی پارک اینطور ازش تعریف می‌کرد، هر لحظه هم خوشحال‌تر از قبل می‌شد؛ پس وقتی پارک به سمتش متمایل شد، نتونست ذوق و شوقش رو بخاطر این نزدیکی پنهان کنه.

𝐓𝐡𝐞 𝐋𝐢𝐭𝐭𝐥𝐞 𝐏𝐫𝐢𝐧𝐜𝐞 ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉ ✔Where stories live. Discover now