ꨄجفاꨄ

840 125 30
                                    

میگم که ووت بدهین پلیز...ممنان😁💜

....::::**•°❄❇☸❇❄°•**::::.....::::**•°❄❇☸❇❄°•**::::....


یک ماه بعد...

خب، میتونیم بگیم رابطه جونگکوک و تهیونگ یکم بهتر شده بود..
تهیونگ شب ها با جونگکوک می‌خوابید و بغلش می‌کرد و حرف های عاشقانه بهش میزد تا شاید بتونه پسرش رو کمی خوشحال کنه...
هر روز مخفیانه به بازار میرفت و هدیه ای به همراه نوعی گل برای امگاش میخرید. تهیونگ معتقد بود که چون گل های باغ قصر توسط کوک دئده شدن، پس باید گل هایی با زنگ و گونه های جدید براش خریداری میکرد، خب میتونیم بگیم وضعیت نسبت به قبل اروم بود و بهتر شده بود
اما با وجود جنی، این وضعیت دووم داشت؟

شب اول که تهیونگ پیش جونگکوک بود، جنی شخصا به اونجا رفته بود و بماند که چقدر جیغ و داد کرده بود که به تهیونگ نیاز داره و اون بیاد پیش اون باشه نه لونا...

ولی تهیونگ،خب، ازش خواسته بود که از اونجا بره و اگه مشکلی داشت به محافظش اطلاع بده، و به زور تونسته بود به اقامتگاهش بقرستتش... دست خودش نبود که... قلب اون فقط با گرمی حضور کوک می تپید و همین و بس

اون با تمام وجود جونگکوک رو میپرسید و دوستش داشت، باید اون رو هم از این موضوع مطمئن می‌کرد...

....::::**•°❄❇☸❇❄°•**::::...::::**•°❄❇☸❇❄°•**::::....

اقامتگاه فرمانده گارد سلطنتی، قصر گوگوریو...

جیمین،در بغل یونگی، دراز کشیده بود و سرش رو توی گردن الفاش فرو کرده بود، یونگی الان منبع آرامشش شده بود و خودش هم متوجه شده بود که علاقه اش بهش بیشتر شده بود

-یونگ، تو که هیچ وقت من و تنها نمیزاری، میزاری؟

یونگی، متعجب از حرفای لاوندرش، برش گردوند و گونه اش رو نوازش کرد:
-چرا باید عشقم و تنها بزارم؟

-فقط میخوام مطمئن بشم...

یونگی لپای امگاش رو اروم کشید:
-عزیزم، من هرگز تنهات نمیزارم، حتی اگه خودت بخوای

جیمین، اخمی کرد و مشت محکمی به بازوی الفا‌ش زد:
-من هیچ وقت ازت نمیخوام من و تنها بزاری الفای احمق

یونگی، خنده ارومی کرد:
-میدونم عشقم...

جیمین لبخندی زد و به سینه الفاش تکیه داد
-رابطه ته هیونگ و جونگکوک،یکم بهتر شده...

یونگی سری تکون داد:
-همین طوره عزیزم... تهیونگ کارش و بلده،ولی یادم نمیره چطور هر وقت جونکوک رو میبینه، مثل پسرای ۱۴، ۱۵ ساله که تازه عاشق میشن، یه لبخند بزرگ میزنه و  چشماش برق میزنن... تهیونگ هیچ وقت اینطوری نبود جیمین... یه ادم سرد و خشک که باهاش نمیتونستی بیشتر از چند دقیقه حرف بزنی، اما الان نگاش کن... خیلی تغییر کرده

❆ 𝑹𝒐𝒚𝒂𝒍 𝑴𝒂𝒓𝒓𝒊𝒂𝒈𝒆 ❆「𝐂𝐨𝐦𝐩𝐥𝐞𝐭𝐞𝐝」Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang