ویو کوکیمنشی کیم:جناب جئون؟
بهش نگاهی انداختم.
منشی کیم:مادرتون اینجان
+:خب...
منشی کیم:بهشون بگم بیان داخل؟
+:نه بگو بعدا بیاد الان کار دارم
و رو پوشه ی که دستم بود تمرکز کردم. منشی کیم تعضیمی کرد و از اتاق رفت بیرون اما چند ثانیه بعد در با صدای بدی باز شد. خونسرد سرم رو بالا آوردم
منشی کیم:جناب معذرت میخوام اما خانوم بازم اومدن...
دستم بالا اوردم که ساکت شد.
+:میتونی بری.... بیا بشین مادر
شینا:بازم نرفتی؟
+:کجا؟
شینا:خودت رو به اون راه نزن
+:اها.. به ملاقات دختر دوستتون؟
شینا:اره
+:مادر دست از سر من بردار
شینا:چرا...دختر به این با وقاری
+:مادر من الان تنها چیزی که فکر میکنم
کارمه نه ازدواج کردنشینا:اما باید یکروزی ازدواج کنی
+:درسته ازدواج میکنم اما نه با کسی که شما میخواد
شینا:هرگز اجازه نداری با فردی بجز لیسا(دختر دوستش) ازدواج کنی
پوزخندی زدم.
+:فکر کنم خسته هستید بهتره برید خونه.. تهیونگ(با داد)
تهیونگ اومد داخل.
تهیونگ:بله؟
+:مادرم رو به خونه ببر فکر کنم حسابی خسته باشن
تهیونگ سمت مادرم رفت و بازوش رو گرفت که مادرم محکم دستش رو از بین دستاش کشید بیرون
شینا:بهم دست نزن.. خودم میرم لازم نیست من رو برسونی خونهتهیونگ تعظیمی به مادرم کرد. مادرم نیم نگاهی بهم انداخت و با کلی حرص از اتاق رفت بیرون. دوباره پوزخندی زدم.
تهیونگ:درد بگیری
بهش نگاه کردم.
تهیونگ:باز چیکار کردی این عجوزه اومده اینجا؟
+:به قرار ملاقاتی که براش کلی برنامه ریزی کرده بود نرفتم.. بیخیالش این فرد جدید که میخواد با من رقابت کنه کیه؟
تهیونگ جدی شد
تهیونگ:یک کله گنده مثل خودت. یکی درست مثل خودت که شاید حتی تونست تو رو زمین بزنه.
اخمی کردم..
+:برو سر اصل مطلب... اسمش
تهیونگ:پارک جیمین+:هممم پارک جیمین... اسمش اشناست. لقبش چیه؟؟
تهیونگ:مار سیاه
+:ازش اطلاعات جمع کن کیم.. تافردا هرچی که ازش پیدا کردی رو بزار اینجا...
تهیونگ:باشه.
ـــــﮩﮩ٨ﮩــــﮩ٨ﮩﮩــﮩﮩ٨ﮩــــﮩ٨ﮩﮩـــ ∩_∩
'(„• ֊ •„) '
•━━∪∪━━•
لایک و کامنت
فراموش نشه
°•°•°•°•°•°•°⊱❤️⊰•°•°•°•°•°•°
YOU ARE READING
Jeon or park?
FanfictionJeon or park? ژانر:مافیایی...عاشقانه... کاپل اصلی:کوکمینیون(تریسام/جونگ کوک/جیمین/یونگی) کاپل فرعی:ویهوپ...نامجین جئون جونگ کوک برای خودش یک قلمروی داشت که با ورود رقیب جدیدی به نام پارک جیمین که میخواست قلمروش رو از چنگش در بیاره احساس ترس کرد پس ب...