. °1° .

126 11 2
                                    


ویو کوکی

منشی کیم:جناب جئون؟

بهش نگاهی انداختم.

منشی کیم:مادرتون اینجان

+:خب...

منشی کیم:بهشون بگم بیان داخل؟

+:نه بگو بعدا بیاد الان کار دارم

و رو پوشه ی که دستم بود تمرکز کردم. منشی کیم تعضیمی کرد و از اتاق رفت بیرون اما چند ثانیه بعد در با صدای بدی باز شد. خونسرد سرم رو بالا آوردم

منشی کیم:جناب معذرت میخوام اما خانوم بازم اومدن...

دستم بالا اوردم که ساکت شد.

+:میتونی بری.... بیا بشین مادر

شینا:بازم نرفتی؟

+:کجا؟

شینا:خودت رو به اون راه نزن

+:اها.. به ملاقات دختر دوستتون؟

شینا:اره

+:مادر دست از سر من بردار

شینا:چرا...دختر به این با وقاری

+:مادر من الان تنها چیزی که فکر میکنم
کارمه نه ازدواج کردن

شینا:اما باید یکروزی ازدواج کنی

+:درسته ازدواج میکنم اما نه با کسی که شما میخواد

شینا:هرگز اجازه نداری با فردی بجز لیسا(دختر دوستش) ازدواج کنی

پوزخندی زدم.

+:فکر کنم خسته هستید بهتره برید خونه.. تهیونگ(با داد)

تهیونگ اومد داخل.

تهیونگ:بله؟

+:مادرم رو به خونه ببر فکر کنم حسابی خسته باشن

تهیونگ سمت مادرم رفت و بازوش رو گرفت که مادرم محکم دستش رو از بین دستاش کشید بیرون

شینا:بهم دست نزن.. خودم میرم لازم نیست من رو برسونی خونه

تهیونگ تعظیمی به مادرم کرد. مادرم نیم نگاهی بهم انداخت و با کلی حرص از اتاق رفت بیرون. دوباره پوزخندی زدم.

تهیونگ:درد بگیری

بهش نگاه کردم.

تهیونگ:باز چیکار کردی این عجوزه اومده اینجا؟

+:به قرار ملاقاتی که براش کلی برنامه ریزی کرده بود نرفتم.. بیخیالش این فرد جدید که میخواد با من رقابت کنه کیه؟

تهیونگ جدی شد

تهیونگ:یک کله گنده مثل خودت. یکی درست مثل خودت که شاید حتی تونست تو رو زمین بزنه.

اخمی کردم..

+:برو سر اصل مطلب... اسمش
تهیونگ:پارک جیمین

+:هممم پارک جیمین... اسمش اشناست. لقبش چیه؟؟

تهیونگ:مار سیاه

+:ازش اطلاعات جمع کن کیم.. تافردا هرچی که ازش پیدا کردی رو بزار اینجا...

تهیونگ:باشه.
ـــــﮩﮩ٨ﮩــــﮩ٨ﮩﮩــﮩﮩ٨ﮩــــﮩ٨ﮩﮩـــ

‌‌‌    ∩_∩
'(„• ֊ •„) '
•━━∪∪━━•
لایک و کامنت
فراموش نشه
°•°•°•°•°•°•°⊱❤️⊰•°•°•°•°•°•°

Jeon or park? Where stories live. Discover now