. °11° .

51 10 1
                                    

... جیمین...
وقتی غذامون رو تموم کردیم هممون رفتیم  تو حال نشستیم نامجون و هوسوک کنارم نشستن، تهیونگ و جونگ کوک هم روبه رومون یونگی هم گفت میره اتاق چون کار داشت

جونگ کوک:خب....

+:خب....

جونگک کوک:چرا اینکارو کردی؟

+:کدوم کار؟

جونگ کوک:اینکه همش کاراهای من رو خراب میکنی؟

+:انتقام..

جونگ کوک:چه انتقامی؟تو که الان بهم گفتی میخوای انتقام بگیری

+:نکته اینجاست من نمیخوام از تو انتقام بگیرم

جونگ کوک:پس از کی میخواهی انتقام بگیری

+:پدر و مادرت

ابروهاشو بالا برد

جونگ کوک:چرا اونا؟

به جلو خم شدم و دستامو بهم قلاب کردم

+:چون خانوادات خیلی بالا برای سر من و خانوادم آوردن...

جونگ کوک:من چیزی متوجه نمیشم

+:نبايدم متوجه بشی... الان وقت گفتن اینا نیست چون بعدا صحبت میکنیم الان وقته کاره اخبار جدید رو شنیدی؟

جونگ کوک: مرگ پسر عموت خب..

+:کار خودم بود

جونگ کوک:میدونم

+:چجوری؟

جونگ کوک:منم برای خودم موش دارم که بهم همه چیو میگن

+:منطقیه... یک راست میرم سر اصل مطلب میخوام وزیر پارک رو نابود کنم

جونگ کوک:اون عموته

+:اون یک هوس باز بیشتر نیست
لیاقت نداره عمو صداش کنم

جونگ کوک:خیلی خب من باید چیکار کنم؟

+:خودت و یارانتو میخوام

جونگ کوک:در ازای چی؟

+:خودم،همکارام، تمام قدرتم

سرشو تکون داد

جونگ کوک: چرا میخوای همه چیت رو بدی؟

+:چون میخوام آخرین آرزوی مادرم رو برآورده کنم و آخرین ارزوی مادرم این بود که تمام کسانی که عامل بدبختی ما شدن رو نابود کنم برای همین تمام چیزای که دوست داشتم رو رها کردم تا نابودشون کنم

جونگ کوک: حتی یونگی رو؟

با ابروهای بالا رفته نگاش کردم

جونگ کوک:حتی یونگی رو ول کردی اونم بخاطر انتقام

+:چاره ی نداشتم

(نویسنده:و کسی که باید این حرف ها رو میشنید تو خواب عمیقی فرو رفته بود)

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Oct 27 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

Jeon or park? Where stories live. Discover now