⚜️Chapter 24: My favorite place⚜️

54 10 14
                                    

ᵖˡᵉᵃˢᵉ ᵛᵒᵗᵉ

🌕🌖🌗🌘🌑🌒🌓🌔🌕

چشم هامو آروم ‌باز کردم و به خورشید نگاه کردم.
لبخند بزرگی با تمام وجود روی لب هام‌ نشست
امروز بهترین روز زندگیم بود. امروز ...

هنوز هم باورم نمیشه.
دستامو روی صورتم گذاشتم و خندیدم
-جیمین جفت منه.
با یادآوری اتفاقی که توی اتاق افتاد لبمو گاز گرفتم و دستامو از ذوق روی آب کوبیدم .
بوسمون، حرفاش، چشم هاش، تمام وجودش که داشت مثل ماه میدرخشید.

حس وجودش توی وجودم
حس روحش توی تک تک سلول هام
بارقه های نوریی که از دوتا ماه چشمهاش و بدنش بیرون میزد.
با چشم هام دیدم ترکیب شدنمون با هم رو
چقدر این تصویر برام آشنا بود
چشمام یکهویی از یادآوری خوابم گرد شد
من توی خوابم دیده بودمش اما ....
-چطور ممکنه؟

به وضوح یادمه نورهای طلایی و نقره ای بالای سرم درست مثل امروز داشتن با هم ترکیب میشدن . شدتش خیلی بیشتر از الان بود اما مطمئنم توی خوابم دیده بودمش
لبخند بزرگی روی لبام‌ نشست و خندیدم
-من...خوابشو دیده بودم باو....

با یهویی کشیده شدنم زیر آب جیغ بلندی کشیدم اما به خاطر ورودم به آب خفه شد
شک شده و ترسیده برای فرار دستو پا زدم. اما با برخورد سینم به یه سطح سفت و محکم چشمام از شک باز شد
و اونجا بودن دو تا ماه درخشانش که با لبخند خاصی داشت نگاهم میکرد
با حرکت دستش روی کمرم و نزدیک‌ تر شدنش، تازه به خودم اومدم و پشت سرهم پلک زدم
قلبم مثل دیوانه ها میتپید ...محوش شده بودم و خشکم زده بود

با قرار گرفتن دستش روی چونم چشم هاشو توی صورتم چرخوند و با همون نگاه خاصش جز به جز صورتمو از نظر گذروند
با یادآوری نامه ای که براش نوشته بودم چشم هام از تعجب درشت شد
چطور پیدام کرده بود؟

کمی خودمو تکون دادم تا روی آب بریم
با سفت تر شدن حلقه ی دستش دور کمرم آروم از زیر آب بیرون ‌اومدیم
جفتمون نفس عمیقی کشیدیم و همچنان بدون حرف به هم نگاه کردیم
+پیدات کردم

اروم و با پوزخند جذابی گفت
نفسم برید و‌ خشکم زد
با افتادن نگاهم به بالا تنه ی برهنش چشم هام گشاد شد و حرارت بدنم یکباره بالا رفت
هول کرده کف دستمو به سینش زدم و به عقب هولش دادم
-تو..خدای من ...لخ..تی واییی...چطور..پیدام کردی ؟ امکان نداره؟؟ وای ...

مغزم قفل کرده بود و نمیتونستم فکر کنم
پوزخندش با هر کلمه که از دهنم خارج میشد پر رنگ تر میشد و چشماش با گذشت هر ثانیه شیطون تر
و هیکلش...
خدای من هیکل عضلانی و زیباش. گردن بلند و سفیدش، ترقوه هاش، شونه های پهنش، کمر باریکش پوست شیری رنگ و درخشانش

واقعی به نظر نمیرسید نکنه توهم زدم؟
صدای قلبمو میشنید؟
+ داری دیوونم میکنی..
با پخش شدن صدای خشدار، بم و جذابش تازه به خودم اومدم
تا الان به هیکلش زل زده بودمممم؟

𝔇𝑒𝑡𝑖𝑛𝑦 Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt