part 02

110 18 2
                                    

اخم غلیظی کرد و با اوقات تلخی گفت: همینو کم داشتم.. دندونم شکست.

ییبو سمتش خم شد: دهنتو باز کن بذار ببینم.

بعد از اینکه خوب دهن جان رو بررسی کرد با تعجب عقب اومد و به جان نگاه کرد.

جان پرسید: چیه؟

- همه‌ی دندونات سرجاشونه.

+ چی داری میگی؟ پس این چیه؟ دندونه دیگه....

این بار خودش با زبونش روی ردیف دندون‌هاش کشید. انگار ییبو درست میگفت. همه‌ی دندون‌ها سرجاشون بودن و اثری از شکستگی نداشتن.

ییبو گفت: حتما توی ظرف غذات بوده.. میدونی که...

نگاهی با انزجار اطراف انداخت.

جان سرشو با نا امیدی تکون داد و اون تیکه دندون یا شاید هم یه سنگ شبیه دندون رو به کناری پرت کرد‌. ییبو مشغول خوردن شد ولی جان بخاطر اتفاق چند لحظه پیش کفرش به حدی دراومده بود که گفت: پاشو بریم. من دیگه چیزی نمیخورم.

ییبو شونه‌ای بالا انداخت: انگار من از تو خوش شانس ترم.. با اینکه دلم میخواد هرچی زودتر از اینجا برم ولی بذار اول اینو تموم کنم چون واقعا گرسنمه.

جان چشم‌هاش رو بست و سعی کرد با تلقین کردن به خودش بقبولونه که فقط یک سنگ بود. اون صحنه‌ی چندش از جلوی چشمش کنار نمیرفت.

با صدای ییبو توجهش جلب شد: هی آقای شیائو. گفتم که من از تو خوش شانس ترم.. ببین ببین، مال من کرفس داره‌.

از حرکت ییبو خندش گرفت: خیلی بچه‌ای!

و بلافاصله قاشق رو برداشت و انگار که درحال رقابت باشه سعی کرد توی بشقاب خودش چیزی پیدا کنه تا روی ییبو رو کم کنه. تیکه‌ی مشابهی به چشمش خورد سریع اون رو به ییبو نشون داد: ببین مال منم داره.. از مال توام بلندتره.. دقیقا شبیه یه چیز دیگه‌اس که اونم مال من بلندتر از مال توئه.

ییبو قاشقش رو توی بشقاب کوبوند و معترض گفت: قرار بود دیگه دربارش حرف نزنیم!!!

جان بلند خندید.

دوباره با اون تیکه کرفس ور رفت. با چرخوندنش برقی توی چشم جان خورد که باعث شد دوباره بخنده: تازه برق هم میزنه.

ییبو‌ خواست چیزی بگه اما پشیمون شد. دوباره توی ظرف غذاش گشت و سعی کرد چیز خوبی پیدا کنه. همزمان گفت: وایسا الان روتو کم میکنم.

+ خیلی تلاش میکنی......

همونجور که ییبو مشغول گشتن بود، دوباره همون برق از سمت کرفس توی چشم جان خورد و این‌بار تصویر واضح‌تری دید. با دیدنش حرفش نصفه موند. خیلی دلش میخواست چشماش اشتباه دیده باشن اما اینطور نبود. نفسش توی سینش حبس شد و حتی یادش رفت که نفس کشیدن رو چطور انجام بده.

Hellish RoadWhere stories live. Discover now