با یادآوری صحنهای که مرد ییبو رو از ماشین بیرون کشید دلش پایین ریخت. تکونی به خودش داد و خواست بلند شه اما درد شدیدی توی کتف و مچ دستش احساس کرد. نمیتونست حرکت کنه. با گیجی نگاهش رو از در و دیوار گرفت و به خودش داد. به حالت نشسته به یک ستون وسط زیرزمین تکیه داده بود و دستهاش از پشت دور ستون حلقه شده و بههم بسته شده بود. اصلا نمیتونست حرکت کنه و با هر تکون درد بدی توی ناحیهی کتف احساس میکرد.
با صدایی که به زور شنیده میشد گفت: ییبو.. کجایی؟
گلوش خشک بود و سرما تا مغز استخونش نفوذ کرده بود. صداش میلرزید. از طرفی هم محیط به قدری تاریک بود که نمیتونست درست اطرافش رو ببینه.
نا امیدانه به صدا زدن ییبو ادامه داد: ییبو؟ اینجایی؟
جوابی نمیگرفت و همین باعث میشد دوتا احساس بهش هجوم بیارن؛ ترس و نگرانی.. دوتا کلمهای که حال جان رو اون لحظه توصیف میکردن. تنها کاری که ازش براومد بستن چشماش بود و اینکه از ته دلش دعا کنه ییبو حالش خوب باشه.
یکم که آرومتر شد سعی کرد برای فرار کردن راهی پیدا کنه و قطعا اولین و بزرگترین مشکلش دستهایی بودن که با یه طناب محکم بسته شدن بودن. از طرفی زخم بازوش میسوخت و اجازهی حرکت زیاد رو ازش میگرفت.
همینجور که مشغول تلاش بود، صدای نامفهومی از روبروش شنید. تا حواسش رو به محیط داد صدا قطع شد. فکر کرد توهم زده پس دوباره مشغول تلاش برای باز کردن طناب شد تا بتونه دستش رو از داخل طناب بیرون بکشه.. چند ثانیه بیشتر نگذشته بود که دوباره صدارو شنید، اینبار واضح تر. خیلی سعی کرد تا جلوش رو ببینه اما زیادی تاریک بود.
آروم پرسید: کسی اونجاست؟
تونست حرکت جسمی رو توی تاریکی تشخیص بده و همینم بیشتر از قبل جان رو ترسوند. پاهاش رو توی شکمش جمع کرد و دوباره صدارو شنید
- جانگا....
با شنیدن صدای آشنایی که مال ییبو بود گوشهاش تیز شد. دوباره صدا اومد.
- جانگا توام اینجایی؟
با شنیدن صداش بیاختیار خندید. همونجور که کم مونده بود بخاطر شنیدن صداش گریهاش بگیره با دستپاچگی گفت: آره عزیزم.. من همینجام.. جانگا اینجاست.. تو حالت خوبه؟
صدای خش خشی از سمتش اومد و همزمان گفت: خوبم.. سرم درد میکنه.. ولی خوبم.
دوباره صدای خش خش اومد و پشت بندش لحن معترض ییبو بلند شد: این بو داره حال منو بهم میزنه.
+ یکم که بگذره به بو عادت میکنی.
- جان، اینجا کجاست؟ من... میترسم..
+ منم نمیدونم کجاییم.. نمیدونم هنوز توی رستورانیمیا یه جای دیگه.. ولی الان وقت توضیح دادن نیست فقط بدون باید زودتر فرار کنیم بوبو
YOU ARE READING
Hellish Road
Mystery / Thrillerجان و ییبو توی سفر جادهای راه رو گم میکنن و توی مسیر یک رستوران پیدا میکنن که.... genre:Thriller,criminal,romance couple:yizhan(LSFY)