Episode 1

995 66 55
                                    

-Taehyun 4:43 AM-

با باز کردن در قوطی آبجو، صدای آزاد شدن گاز نوشیدنی به گوشم رسید.

نور ضعیف آسمون گرگ و میش، طرح شیشه پنجره رو روی زمین بازتاب می کرد و سایه درخت های رو به روی ساختمون کف پارکت رو نقاشی کرده بود.

وقتی جرعه ای از آبجو رو سر می کشم، نگاهم به دستبد قرمزم میفته که مدت هاست دور مچم بسته شده. درحالی که قوطی رو پایین میارم، تکیه سرمو به دسته کاناپه میزنم و چشمامو میبندم.

چشمامو میبندم و تصاویر توی ذهنم واضح تر میشن. تیک تاک ساعت توی سرم می پیچه و اجازه میده این توهم رو که زمان استپ شده قبول نکنم.

زمان می گذره و حتی مطمئن نیستم این خاطره هایی که مرور می کنم ساخته ذهنمه یا واقعا اتفاق افتاده. هر بار که به ذهنم اجازه میدم بهش فکر کنه، خودم رو احمق خطاب می کنم اما فایده ای نداره؛ بازم تکرارش می کنم. چون نمی خوام فراموشش کنم و قبول کنم که اون متعلق به گذشته است.

دومرتبه جرعه ای می نوشم؛ این بار بیشتر. وقتی قوطی رو پایین میارم،به خودم پوزخند میزنم که از سه صبح تا الان، همچنان امیدوارم مست بشم و فراموش کنم.

اما انگار این لعنتی بیشتر وادارم می کنه که توی این اقیانوس شنا کنم و خبری از غریق نجات نیست.

صدای زنگ گوشیم بلند میشه و فضای خونه رو پر می کنه. سرمو سمت صدا می چرخونم و نگاهم به صفحه روشن گوشی میفته که کادر تماس بالای صفحه به نمایش گذاشته شده.

به قدری خواب آلود و خمارم که نمی تونم از این فاصله اسم مخاطب رو ببینم.

به سختی سرمو از دسته کاناپه جدا می کنم و توی همون حالتِ درازکش، وزنم رو روی آرنج دستم میندازم و نگاهی به گوشی میندازم که همچنان زنگ می خوره و انتظارم رو می کشه.

با دیدن اسم مخاطب -سونبه کیم کیونگ نام- فوری دست آزادم رو سمت میز دراز می کنم و گوشی رو برمی دارم.

درحالی که روی تلفن سبز رنگ میزنم و تماس رو جواب میدم، خودمو جمع و جور می کنم و قوطی آبجو رو کنار دفتر دستک های پخش و پلای روی میز میذارم.

+الو...

صدامو صاف می کنم و سعی می کنم با حواسِ جمع حرف بزنم: سونبه نیم! کانگ تهیونم.

صدای گرفته ام به طرز مزخرفی قابل شناسایی نیست. با دست آزادم روی گلوم می کشم و بزاق دهنم رو قورت میدم.

دقیقا میره سر اصل مطلب و لحن جدی و سردش مثل سیلی خواب رو از سرم می پرونه.

-از منطقه یئوکوگه گزارش قتل رسیده، فوری خودتو برسون به آدرسی که برات می فرستم. فهمیدی؟!

با کلافگی دستی توی موهام می کشم و پلکامو روی هم فشار میدم: بله.

تماس قطع میشه و مکالمه کوتاهمون به پایان میرسه. گوشی رو پایین میارم و نگاهی به ساعت میندازم: 4:50

CollapseWhere stories live. Discover now