Episode 21

168 23 124
                                    

-Taehyun 05:11 PM-

قدم زدن توی اتاق کالبدشکافی یا ورق زدن دفتردستک و مرتب کردن خودکار های روی میز برای سرگرم کردنِ من کافی نبود.

البته که فوضولی کردن توی پرونده های اخیر و مطالعه درباره تازه ترین مقتول ها، من رو از بی خبری درآورد.

مغزم تحت تاثیر این همه معطل موندن، بعد از یه جایی شروع به سناریوسازی کرد.

ورود ناگهانی افسر کیم یا سویونگ به اتاق کالبدشکافی درحالی که من اینجام، از زنده شدن جنازه هایی که توی اون کمدهای فلزی زندانی شده بودن هم ترسناک تر بود.

سعی کردم خیلی به این که در حال حاضر با یک مشت جسد تنهام، فکر نکنم.

دائم چک کردن ساعت، گذر زمان رو کندتر می کرد اما گذشت.

با شنیدن صدای باز شدن در، درحالی که گوشیمو داخل جیب پشتی شلوارم میذارم، به سمت صدا برمی گردم.

برای یک لحظه، دیدن دکتر هئو که بالاخره برگشته، باعث آرامش خاطر بود.

اما سر و وضع بهم ریخته اش و حسی که بلافاصله انتقال داد، نگرانیم رو بابت نتیجه آزمایش تقویت کرد.

با رد نگاهم حرکتش رو به سمت میز دنبال می کنم.

توی ذهن برهوتم دنبال چیزی برای گفتن گشتم.
ولی مغزم مثل همیشه توی چنین موقعیت مهمی پا پس کشیده بود و ایده ای برای شروع مکالمه ارائه نمی داد.

خوشبختانه دکتر هئو برای این کار مقدم شد.

-عجیبه. این کپسول اصلا برای تجویز مجاز نیست!

چشمام گرد شد و منتظر شنیدن ادامه توضیحاتش موندم.

درحالی که پشت میز می نشست، عینک ـش رو از روی چشماش برداشت و دایره سیاه دور چشماش، بیشتر از قبل نمایش داده شد.

با اون چشم های خسته نگاهم کرد و پرسید: تو این کپسول رو مصرف می کنی؟!

لحنش طوری بود که اگر جواب مثبت می دادم، بدون فوت وقت من رو تحویل پلیس می داد.

+نه!

نفس عمیقی کشید و عینک رو روی ورقه و اسنادِ مقابلش انداخت و همزمان با تکیه آرنج دستش به لبه میز، چشماش رو مالید.

-این روزا کم مونده بشنوم یه مامور پلیس بیماریِ روانی داره.

فقط داشت جون به لبم می کرد.

-ثاتیر کوتاه مدتِ مواد شیمیایی به کار رفته در این کپسول، آرامبخشه. یا به بیان دیگه، به جای بهبود دادن بیماری، اون رو توی بدن فرد مخفی می کنه.

در حین صحبت موهای پرپشت و کُرکش رو از روی شونه هاش کنار انداخت.

-و در دراز مدت تاثیر معکوس میذاره و مغز و روان بیمار رو تحت تاثیر قراره میده.

CollapseWhere stories live. Discover now