Episode 22

149 19 120
                                    

-Beomgyu 07:38 PM-

با خاموش کردن موتور، تنها صدایی که به گوش می رسید قطع شد.

درحالی که جک موتور رو میندازم، از پشت شیشه کلاه کاسکت به اتومبیل آردی رنگ نگاه می کنم که کنار دیوار، رو به سربالایی پارک شده بود.

ساختمون وسط حیاطی قرار داشت که با دیوار کوتاه آجری و در میله ای سیاه رنگ محفوظ شده بود.

میخ زنگ زده، ورقه فلزی شماره پلاک رو به دیوار آجری چسبونده بود و عدد حک شده روی اون رنگ آبیِ کِدِر، داشت از بین می رفت.

سال های طولانی ای رو تصور می کنم که زندگی هوانگ ته مو توی این خونه جریان داشت.

زندگی شخص بی وجدانی که دستور قتل بابا رو داده بود، خیلی زود به پایان می رسید.

از بین فاصله میله ها، اون سمتِ در رو ورانداز می کنم.

روی نور ضعیفی که از پشت پنجره دیده می شد، سایه افتاد و نشونه ای از حضور صاحب خونه داد.

وقتی انگشتم جلوی دکمه آیفون مردد موند، حس کینه توزی و انتقام جویی ای که درونم رو از مصمم بودن برای کشتن هوانگ ته مو پر کرده بود، زیر سوال رفت.

بزدل نباش و اون زنگ لعنتی رو بزن!

حرف های رئیس چویی رو مرور می کنم.

اگر خودت انجامش ندی، عدالت هیچ وقت انتقام مرگ پدرت رو نمی گیره.

وقتی اون صدای همیشگی توی ذهنم اکو شد و شقیقه ام تیر کشید، پلک هامو برای یک لحظه بستم.

هوانگ ته مو دستور قتل چویی جونکی رو داده! اون کسیه که می خواست پدرت بمیره...

بخاطر اون زندگی تو به این روز کشیده شده...

صدای آیفون گوشام رو پر کرد و قبل از این که به خودم بیام، متوجه شدم که زنگ در رو زدم.

پس، بکشش!

-بفرمائید؟

درحالی که کلاه کاسکت از شناسایی چهره ام توی آیفون محافظت می کرد، بسته فِیک و خالیِ توی دستم رو بالا میارم.

+مامور پیک. هوانگ ته مو ـشی؟

بعد چند لحظه مکث، صداش از آیفون پخش شد که هویتشو تایید کرد: خودمم.

دکمه آیفون رو زد و در میله ایِ حیاط با صدای تقی باز شد.

هنگام ورود به حیاط، نگاهی به پنجره انداختم و حرکت سایه ای رو روی دیوار دیدم که زودی محو شد.

در به اندازه زنجیر نازک قفل باز شد و هوانگ ته مو اون باریکه رو پر کرد.

به اون چهره جدید و ناآشنا نگاه می کنم که توی سایه روشن اونقدرا هم واضح و قابل تشخیص نبود.

CollapseWhere stories live. Discover now