part 1

843 79 93
                                    

نیومنیجر که تمام راه تا رسیدن به باشگاه رو سرم غر زده بود با دیدن وزن دنبلی که برداشتم غر زدن رو تمام نکرده شروع کرد:
- فکر نمیکنی اون برات زیاد باشه؟
فقط خیلی عادی رد کردم:
- نه اصلا همچین فکری نمیکنم؟
- همین جوریش هم بدنت ضعیف هست بعد برای اون رقص خطرناک آماده هم میشی حالا مجبورم کردی باشگاه هم بیارمت با این وضعیت جسمیت به نظر خودت چیزی ازت میمونه؟
پوف کلافه ای کشیدم و دست از پرس سینه زدن برداشتم تا قانعش کنم؟
- میشه همه تون تمامش کنید؟ بابا به خدا یکسال از به هوش اومدن من میگذره من الان دیگه کاملا خوبم ولی همه شما جوری با من رفتار کردین که الان ببین تمام اعضای گروه های دیگه که الان تو باشگاه هستن دارن مثل یه چیز عجیب نگاهم میکنن انگار مثلا پیرزن هشتاد ساله یا آدم فضایی شکل نی قیلیون در حال وزنه زدن دیده باشن
نیومنیجر نگاهی به اطرافش انداخت و با دیدن چند تا از اعضای سونتین و انهایپن که زیر چشمی و با فاصله گرفتن محرض ما رو نگاه میکردن انگار تازه فهمیده باشه چه خبر شده لبخند اطمینان بخشی زد و گفت:
- اینا رو میگی؟ اینا که بخاطر ضعیف بودن بدنت اینجوری نگاهت نمی کنن که... در واقع اینا ازت می ترسن
- از من میترسن؟
- نه فقط از تو از کل اعضای بی تی اس برای همینم معمولا برای بقیه اعضا ساعتی از باشگاه رو هماهنگ میکنیم که کس دیگه ای نباشه اما تو امروز درست مثل همیشه ات کپی بچه ها لج کردی و من نتونستم با بقیه منیجرا هماهنگ کنم که تو داری میای
- چرا؟
انگار یه مسئله عادی رو بخواد توضیح بده سوالم رو با تعجب تکرار کرد:
- چرا؟ شما بنیان گذار های این کمپانی هستین به نظر خودت چرا ازتون میترسن؟ برای اونا شما فرقی با بنگ پی دی ندارین البته از تو حتی بیشتر از بقیه و بنگ پی دی هم میترسن
این بار نپرسیدم چرا؟ البته که منم یه سری شایعات درباره خودم شنیده بودم. تنها آیدولی که انقدر احمقه به طرفداراش گفته خودکشی کردم تنها آیدولی که انقدر احمقه که سه بار خودکشی کرده و لقب روانی عشق خودکشی داره جدای از همه اینا فیلم سقوطم سر فیلمبرداری سریال مبین توی چین همین تازگی پخش شده بود و همین باعث شده بود بقیه به چشم یه سوپرمن عجیب و غریب که هر چقدرم خودکشی کنه نمیمیره بهم نگاه کنن حتی برام اسمم گذاشته بودن "سوساید من"
برای تغییر بحث با لجبازی گفتم:
-  به هر حال من فقط یه ماه وقت دارم این شکمی که مامانم برام بهم زده رو قبل کنسرت آب کنم پس برو اون گوشه به کارهای بدت فکر کن بذار من ورزشم رو بکنم
در حال فاصله گرفتن از من زیر لبی نق زد:
- من هیچ کار بدی نکردم همه کارای بد رو تو میکنی چیزی برای من نمیذاری
به حرفش خندیدم و به ورزش کردنم ادامه دادم هر چند منیجرم اون گوشه زیاد هم تنها نموند و یکم بعد هوشی سونتین سراغش رفت:
- سلام منیجر نیم
میخواستم اهمیتی به مکالمه شون ندم اما طوری که نیو منیجر اون پسر رو تحویل گرفت باعث شد توجهم جلب بشه
- به به هوشی جان خوبی پسرم؟
بعد همه آدمای اینجا به من به چشم آدم عجیب و غریب نگاه میکردن این منیجر که با وجود کره ای بودن با یه کره ای دیگه با الفاظ ایرانی حال و احوال میکرد عجیب تر نبود؟
- ممنونم راستش یه سوال داشتم احتمالا میدونید امروز من مهمان برنامه شوچیتاو هستم و باید یه شراب کادو ببریم میخواستم بپرسم شراب مورد علاقه...
فوری گوشم تیز شد و خواستم بیشتر بدونم اما منیجرم انگار بعد از گذروندن این همه سال کنار من درست اندازه خودم تیز شده بود فوری درست به اندازه من عجیب بازی درآورد و بدون دلیل شروع به تولید سر و صدا کرد نگاهی به من که خیره شون شده بودم انداخت و در حال دور کردن هوشی از من چیزی رو براش آروم زمزمه کرد که البته نیازی به شنیدن نداشتم تا بتونم حدس بزنم چیه
از روز اولی که این برنامه رو یونگی همراه نامجون ضبط کرده بود من بهش پیله کرده بودم که میخوام مهمان برنامه ات باشم و نه فقط یونگی کل عوامل و استف ها با این موضوع سرسختانه مخالفت کرده بودن "تو همین جوری هم یه مستی عادی نداری بعد بیایم مستیت رو جلوی دوربین هم فیلمبرداری کنیم؟" البته جواب یونگی با بقیه یه نمور فرق داشت "نه ممنون دوست ندارم بقیه بتونن ببینن چطور با شوهر سکسیم میخوابم" البته که با لاس اعظم یا بدون اون این حرفا روی من تاثیری نداشت و وقتی میخواستم مهمان برنامه باشم تا نمیشدم ول کن نبودم بنابراین برای ضبط قسمت دوم تمام استدیو های ضبطی که کمپانی باهاشون قرار داد داشت رو سر زدم اما یونگی و محل ضبط برنامه اش رو که بقیه مثل طلا ازم قایم میکردن پیدا نکردم و حالا این یه فرصت طلایی بود که نیومنیجر نمیتونست با هیچ دیوونه بازی ازم بگیره به محض تموم شدن حرف شون با عجله پشت سر هوشی راه افتادم اما نیومنیجر با زرنگی جلوم رو گرفت:
- فکر کردی کجا میری؟ بشین تمرینت رو بکن
- نه تو راست میگفتی من هنوز مریضم بدنم ضعیفه به تمرین نیاز نداره تازه مای لاوم از اولم عاشق شکم خرسیم شد اصلا آبش کنم که چی؟
گولم رو نخورد و باز جلوم رو گرفت که دنبالش نرم:
- نه اتفاقا راست میگفتی باید تا قبل کنسرت...
طوری با خشونت نگاهش کردم که در جا با ترس ساکت شد با یه قیافه حق به جانب گفتم:
- من بهت نگفتم بشین اون گوشه به کارای بدت فکر کن؟
- اما من هیچ کار بدی نکر...
بین حرفش دستم رو روی بینیم گذاشتم و با لحن عامرانه مجبورش کردم:
- هیس نمیخوام بشنوم... میشینی اونجا و انقدر بهش فکر میکنی تا یادت بیاد چه کار بدی کردی
نگاه زیر چشمی به آدمایی که الان خیره مون بودن کرد و در حالی که سر جاش می نشست باز هم نق زد:
- همین کارا رو کردی که همه تو این کمپانی ازت میترسن
لبخندی به این کیوتیش زدم خبر نداشت که حتی خودش هم از من حساب میبره که الان اینجوری مودب پشت دستگاه نشسته بود و وزنه میزد
با عجله دنبال هوشی که همین الانش هم از باشگاه بیرون رفته بود افتادم و وارد حمام اختصاصی باشگاه شدم فقط از یکی از اتاقک ها صدای دوش آب میومد کنار درب اتاقک ایستادم و بدون اینکه واقعا در بزنم ادای در زدن درآوردم
- توک توک
پسر بیچاره با تعجب در رو باز کرد و به محض دیدن من پشت در با یه لبخند عجیب، طوری ترسید که بدنش لرزید و به دیوار پشت سرش خورد و وقت گفتن دچار لکنت شد:
- سسسسونبه نیییم
لبخندم از این همه کیوتیش حتی بیشتر شد و انگار نه انگار لخت جلوم استاده سعی کردم مهربون و مودب باشم:
- به به هوشی جان خوبی عزیزم؟
دقیقا عین همین جمله رو منیجرم هم بهش گفته بود اما چرا با شنیدنش از یه ایرانی طوری ترسید که به وضوح آب دهنش رو قورت داد؟
- ممممن... من
تا قبل از اینکه منیجرم تصمیم بگیره من ترسناک ترم یا حضورم توی اون برنامه و بخواد بیاد من رو متوقف کنه وقت زیادی نداشتم بنابراین فوری گفتم:
- الان خیلی تصادفی شنیدم امروز مهمون برنامه یونگی هیونگ منی
- من غلط بکنم سونبه شما بگی من نمی...رم
تا اینجا رو با لکنت گفت و بعد یهو خیلی رپ طور و تند تند اضافه کرد:
- به خدا من فقط چون کانسپ برنامه اینه که برای سونبه نیم باید شراب ببریم میخواستم بدونم شراب مورد علاقه اش چیه وگرنه من بیخود بکنم بخوام برای سونبه نیم شراب ببرم اصلا نمیبرم باشه؟ با یه بطری آبمیوه موافقین یا حتی آب؟ اصلا هر چی شما بگید؟
این پسرا درباره من دقیقا چی شنیده بودن که این طوری ازم می ترسیدن؟ با تعجب نگاهی به سر تا پاش که می لرزید انداختم و تازه یادم افتاد که اون هنوزم لخته پس نگاهم رو فوری بالا کشیدم و گفتم:
- نه بابا چرا نری؟ اتفاقا من خودمم میخوام برم گفتی کدوم استدیو ضبط دارین؟
بازم با ترس و پر از لکنت جواب داد:
- هر جا شما بگید
جدی این پسر دیوونه بود؟ با صدای بلند خندیدم و این بار چاره دیگه ای نداشتم بهش یه چشمه از همونی که شنیده بود رو نشون دادم تا به حرف بیارمش صورتم رو جلوی صورتش گرفتم و با یه لحن فوق جدی و سرد پرسیدم:
- هوشی نیم احتمالا درباره من زیاد شنیدی نه؟
حتی نتونست جواب بده فقط محکم به دیوار پشت سرش چسبید و به وضوح لرزش بدنش رو دیدم و ادامه دادم
- وقتی داشتی اون شایعات رو می شنیدی درباره اینکه چه بلایی سر کسایی میاد که روی حرف من حرف بزنن چیزی نشنیدی؟
حتی تهدید بیشتری نیازی نبود فوری به حرف اومد:
- طبقه ششم اتاق ضبط آبی
صورت پوکرم رفت و یه لبخند عمیق روی صورتم نشوندم و این حالت صورتم حتی بیشتر از قبلی ترسوندنش:
- ممنون هوشی جونم تو برنامه میبینمت بوس بای
طوری بعد از رفتن من پخش زمین شد که حتی خودم هم موندم جدی این بچه ها درباره من چی شنیده بودن!
***

hurt like hell new versionDonde viven las historias. Descúbrelo ahora