𝔖𝔥𝔞𝔭𝔱𝔢𝔯10𝔖𝔪𝔲𝔱 .

373 33 47
                                    

یا نخونینش یا اگه خوندینش قول بدین که خندتون نمی‌گیره.. من که میدونم تا دوساعت بعد از پابلیش کردن این قراره سرمو بکنم تو بالش‌..
الان خیلی وقته نوشتمش ولی جرئت نمیکنم بزارمششش🗿🗿
___
بایتبلاد، تریکسی، میدنایت و تایسون، جوری که انگار تا تهشو نخوندن با دراری خداحافظی کردنو خیلی آروم، یا به معنای واقعی کلمه با سرعتِ اسلوموشن بیرون رفتن. پنسی قبل از اینکه کاملا بیرون بره، شنل نامرئیو احضار کرد و با هیجان بیرون رفت.
دماسنجی که توی مغز هری بود، نشون میداد که دما با سرعت خیلی خیلی بالایی به ۱۰۰ میرسه. نمیدونست چیکار کنه؛ ذهنش کاملا خالی شده بود. فقط لبشو میجوید، دست دراکو رو توی بغلش فشار میداد و هنوزم حالتِ مجسمه‌ایشو حفظ کرده بود، البته این چیزی بود که خودش فکر میکرد تونسته حفظ کنه.
اوضاع برای دراکو، واقعا افتضاح بود.. هری توی بغلش بود و کاملا روش تسلط داشت؛ این دیوونه‌اش میکرد که با این حال نمیتونه کاری انجام بده. هارد شدنِ اون عضو مزاحم بین پاهاشو با تک تک سلول‌هاش حس میکرد. دلیلش چی بود؟! :
پر شدن هر اینچ از ریه‌هاش با عطر هری؛ دیدن هری از همچین زاویه‌ای: جمع شده تویِ خودش، جوری که میشه برای این حالتش جنین رو مثال زد؛ نمیتونه چشماشو از بالا ببینه ولی بینیِ قرمز شده تا بناگوشش و لبی که گازش گرفته بود کاملا دیده میشدن؛ جوری دستشو بغل کرده و فشار میده که دراکو میتونست لرزش تمام بدنشو حس کنه، حالا از ترس، یا استرس، فرقی نمیکنه..
و از همه مهم تر جایی بود که نشسته بود.. اوه لعنتی! دراکو آدمی نبود که تا هری روی پاهاش بشینه تحریک شه؛ هری قبلا هم روی پاهاش نشسته بود. ولی این بار، هری فاکینگ پاتر میلرزید و هیستریک تکون میخورد؛ اینم احتمالا برای این بود که مسته و شرایط براش هاد تره یا هرچیزی کلا.. اوضاع برای دراکو، خیلی خیلی افتضاح بود.. فقط کافی بود ولش کنی تا هریو زیر بگیره..

- درا.. ؟
- هاه؟
- من باید چیکار کنم؟

دراکو دوباره سرشو پایین آورد و به زحمت از بین موهای اون، دید که لبش دیگه در خطر کنده شدن نیست و حالا چونه‌اش منقبض شده.
چرا دراکو باید عاشق یه باکره میشد؟ چرا هریِ لعنتی باید باکره میبود؟

- هیچی دارلینگ. فقط برو بیرون تا بتونم با همون پوسترت خودارضایی کنم.
- نه، نمیخوام برم.. من میخوام انجامش بدم، ولی نمیدونم باید چیکار کنم..

بیشتر دست دراکو رو فشار داد و هق زد. دراکو با بیچارگی سرشو بین گردن هری پنهون کرد و پرسید: < حالا چرا گریت گرفته؟ > گرمای بدن هری بهش کمک نمیکرد، اصلا.. ولی باید به پسرش آرامش میداد.
هری سرشو تکون داد و جواب داد: < نمیدونم! واقعا.. من هیچی نمیدونم.. من خیلی احمقم دراکو، مگه نه؟ > اون چهارتایی که بیرون رفته بودن معلوم نبود، ولی هری نتونسته بود برای اینکه داره راه پدر و مادرشو ادامه میده خوشحال شه.
دراکو سرشو از بین گردن هری بیرون اورد و گفت: < هری؟ برگرد ببینمت.. > هری منتظر همین بود تا قدرت تکون خوردن پیدا کنه‌. از بین پاهای دراکو بلند شد، برگشت و رو به روی صندلی ایستاد. دراکو صورت هریو قاب کرد و لب‌های لرزونشو محکم بوسید.

Love Is Gone &lt;3.Drarry ( PersianWhere stories live. Discover now