P: 22

203 50 69
                                    

با پا پیش میکشه

"هیونگ این تهیونگ بدبخت اومده بود خونه من"
"تهیونگ بدبخت نیست من بدبختم"
"حرفی از اخراج نمیزنه که فقط میگه باید باهات صحبت کنه"
"غلط کرده عوضی گفتنیاشو گفته"

صداشو آروم کرد که مطمئنم بنظر خودش خیلی وسوسه کننده بود:
"میگه دلش برات تنگ شده"
"من اصلاً کی هستم که دلش برام تنگ بشه"
"هیونگ میدونم توام دلت تنگ شده ببین یه‌هفته گذشته و این منو روانی کرده انقدر اینجا پلاسه همش میگه جین کجاست؟کی برمیگرده؟ دلم براش تنگ شده باید باهاش حرف بزنم و هی همینا رو از اول تکرار میکنه"

"به من ربطی نداره یه‌جوری از سر خودت بازش کن"
"اونکه میدونستم اینجوری میگی خودم بازش کردم"
"پس چرا به من اینجوری میگی دیگه؟"
"هیچی فقط خواستم بدونی"
خندیدم
"از دست تو! باشه فعلاً کار نداری؟"
"نه دیگه نزدیک خونه‌ای؟"
"آره چطور؟"
"هیچی سلام برسون و بگو حتماً میام و بهشون سر میزنم"
"باشه خدافظ"
"خدافظ"

باخودم کلید نبرده بودم
سوریم، برادر کوچیکترم درو باز کرد
"هیونگ کلیدتو نبرده بودی چرا؟ دوستت اومده اینجا"
خنده‌م گرفت
پس درواقع تهیونگو از سرش بازنکرده بود بلکه از دستش فرار کرده بود

همینجور که سمت داخل خونه میرفتم جوابش رو دادم:
"یادم رفت قبل از رفتن بردارمش مامان خونه‌اس؟"
"آره پیش دوستته"
ازاینکه انقدر به جونگ‌کوک میگفت دوستت تعجب کردم شاید باهاش قهر کرده وگرنه هیچوقت اینجوری صداش نمیکرد
"چرا اینجوری جونگ‌کوک رو صدا میکنی؟"

پرسیدن این سوال با ورودم به پذیرایی یکی شد
صدای سوریم که داشت جوابم رو میداد دور شده بود
من مات صحنه روبرو و شخصی که با مادرم مشغول صحبت بود شده بودم

از دست اون خرگوش عوضی!
باید خودم و اونو خفه میکردم
صدای مادرم منو از فکر قتل اون خرگوش و کباب کردنش بیرون کشید
"جین دوستت تهیونگ اینجاست"
تهیونگ اومد سمت ما، منو سفت درآغوش گرفت
"چرا منو تنها گذاشتی مگه قرار نبود هروقت ناراحت بودم بغل کنی من خیلی تو این هفته ناراحت بودم پناهگاه"

با این حرفا که دل ساده‌مو آب میکرد قصد داشت قضیه و گندی که زده بود رو جمع کنه؟
عمراً اگه اجازه بدم
"میشه بغلم کنی خودت قول داده بودی"

اینکه به حرفش گوش دادم اصلاً به این معنی نبود که بخشیدمش
بلکه به این دلیل بود که جمله‌اش رو بلند گفت
و مادرم هی لبشو گاز میگرفت
با چشمو ابرو بهم میگفت ' بغلش کنه زشته گناه داره '

آروم توی گوشم زمزمه کرد
"جینی تو باید میموندی و به حرفای پاپا گوش میکردی"
ازش فاصله گرفتم
"مامان من میرم اتاقم"
"باشه. پسرم توام برو استراحت کن خسته‌ای"
"خیلی ازتون ممنونم"

the one I have waited forWhere stories live. Discover now