GUILTY FEET PART 6

927 164 770
                                    

در صورت ندیدن این بوک

Rất tiếc! Hình ảnh này không tuân theo hướng dẫn nội dung. Để tiếp tục đăng tải, vui lòng xóa hoặc tải lên một hình ảnh khác.

در صورت ندیدن این بوک....اره

یک کیف سیاه رنگ را روی پاهایش قرار داده بود و در حال جمع کردن وسایلش بود؛ پیراهن، شلوار، یک جفت کفش و گردنبند های نقره ای رنگ. زمان از نیمه شب گذر کرده بود و او با لبخند به نقشه ی شومش فکر میکرد.

: قصد داری جایی بری؟

از شنیدن صدای مادرش شوکه شد؛ به پشت سرش نگاه کرد و زمزمه وارگفت:

+ تهیونگ..

با چشم های سیاه و درشتش به زن زل زد؛ هفت روز از اخرین باری که دوست جدیدش را دیده بود، میگذشت و دلتنگی به او هجوم اورده بود. در روز های اخیر به هیچ وجه از اتاقش خارج نشده بود؛ تمام مدت مقابل بوم مینشست و با لذتی وصف نشدنی، تصویر را تماشا میکرد. حال اما زمان دیدار مجدد بود؛ دلش میخواست باز هم ان احمق دلنشین را ببیند و با او گفت وگو کند. سویونگ در را بست و وارد اتاق شد؛ نفسش را عمیقا بیرون داد و به چشم های بی شرم و درشت جونگ کوک خیره شد.

: به همین زودی تنبیه ت رو فراموش کردی؟

یک ماه زندگی، بدون خرید هیچ کفشی و ده روز حبس شدن در خانه.

ماندنش در خانه اهمیت چندانی نداشت؛ بالاخره از کلیسا رفتن خلاص شده بود اما..منع شدن از خرید کفش، قلبش را به درد اورده بود.

+ باید احمق رو ببینه..من.

نگاهی به نقش برهنه انداخت و سمت تخت پسر حرکت کرد؛ کنارش نشست و دستش را میان موهایش برد.

: هنوز از تنبیه ت مونده؛
بعد از اون میتونیم ملاقاتش کنیم.

با لحنی مهربان گفت و سعی کرد ذوق و خوشنودی اش را در بیان کلماتش به او نشان دهد؛ جونگ کوک دستش را پس زد و یقه ی پیراهنش را به دندان گرفت؛ عصبی بود و خشمگین.

: باید بخوابی عزیزم..

+ باید خونه ی احمق بخوابم.

کودکانه گفت و حین بغل گرفتن کیفش ایستاد. او قوی تر بود و مادرش نمیتوانست مانع رفتنش شود. اگر جلو می امد؛ او را هول میداد و سمت خروجی میدوید. بله! همین کار را میکرد. سویونگ اما رفتار های جونگ کوک را مانند یک قصه که بار ها خوانده بودش از حفظ بود.

GUILTY FEETNơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ