Yoongi :
همچنان صدای بلند موسیقی پخش میشد
از یه طرف جونگ کوک و این هم از جیمین ؛ لعنت بهش !درحالی که مچ دستم رو گرفت من رو روی صندلی نشوند...
- اگه میخوای باز هم مثل همیشه فرار کنی ... باشه مین
درحالی که بجای باریستای قبلی وایساد نگاهی بهم انداخت :
- چی سفارش میدی؟- چی .؟ تو ... تو اینجا کار میکنی ؟
با تحکم بیشتری گفت
- سفارشتون
- با همه مشتریات، همینطوری برخورد میکنی ؟
لعنتی چرا ضربان قلبم انقدر بالا رفته ... درحالی که به ابروهای درهم رفتش نگاه کردم ادامه دادم :
- خیله خب ... یه ...یه ساید کار !از پشت بار استول* نگاهی بهم انداخت و به سمت نوشیدنی ها رفت ؛ نکنه انتظار داشت حالا که بعد از این همه وقت دیدمش مست کنم ؟
باید یه کاری کنم ... به آرومی سرم رو برگردوندم تا کوک رو ببینم اما جای قبلی پیداش نکردم ؛ چشمام گشاد شدن ... اون بچه کجا غیبش زد ؟
سرم رو کمی بالاتر بردم تا بتونم از بین جمعیت پیداش کنم و متوجه شدم !
اون دخترا پیش کوک چیکار...
- عالی شداز همینجا هم میتونستم تشخص بدم با اون رایحه چوب سوختش امگاهارو دور خودش جمع کرده!
با صدای تقریبا بلندی از وضعیتی که توش گیر افتاده بودم نالیدم اما با دیدن جیمین دوباره بالا رفتن ضربان قلبم رو حس کردم.
نگاهی به کوکتلی که رو به روم بود و بعد بهش انداختم که با دستهاش به بار استول تکیه داد و سرش رو کمی جلو آورد
با چشم های منتظر بهم زل زد و اولین جرعه از نوشیدنی رو سر کشیدم- نمیخوای صحبت کنی؟
- توی ساعت کاری مزاحمت نمیشم پارک
- احمق نباش یونگی ؛ میشنوم- چیو !
همچنان نگاهش به من بود که به قفسه نوشیدنی پشت سرش زل زدم ...
چی باید بهش میگفتم !؟ اصلا از کجا شروع میکردم ، خلاصه ای از چهار سالی که جیمین توی زندگیم حضور نداشت ؟ اومدم مصاحبه کاری؟!وقتی مکثم طولانی شد ادامه داد :
- شمارت هنوزم همونه مین ؟
بلافاصله بدون اینکه نگاهم رو بهش بدم گفتم :
- تاحالا چند بار دیدی من شماره ام رو عوض کنم !؟
با لبخندی زیر لب زمزمه کرد :
- خوبه ...دوست نداشت از اسم پارک برای خطاب کردنش استفاده کنم و این رو بعد از شنیدن "مین" توی جمله اش ، دوباره به یاد آوردم !
- هی اون جونگ کوکه !؟
بدون اینکه برگردم از رد نگاهش متوجه شدم که درست حدس زده و سرم رو تکون دادمدرحالی که نوشیدنی دیگه ای درست میکرد اون رو به همراه چندین شات سوجو درست کنار نوشیدنی من گذاشت و بار استول رو دور زد تا روی صندلی کنارم بشینه
اون ... اون واقعا زیبا بود ، قابل تحسین تر از کسی که چهار سال پیش برای آخرین بار دیدمش
حالا بالغ تر به نظر میرسید و انگار توی این چند سال بیشتر به خودش اهمیت میداد !
اما اینکه توی یه بار مشغول به کار شه آخرین چیزی بود که بهش فکر میکردم...کمی صندلی رو به من نزدیک کرد و روی اون نشست
شات اول رو برداشت ، یک نفس سر کشید و دوباره شروع به پرسیدن سوال کرد :
- خب ، توی این چند سال با چند نفر آشنا شدی !؟این چه سوالیه ! بعد از این همه مدت بالاخره هم رو دیدیم و این سوالات مسخره رو ازم میپرسه ؟
با مکث کوتاهی جواب دادم:
- این چند وقت با آدمای زیادی رو به رو نشدم
میدونم که هر چی دور تر از افراد جدید بمونم زندگیم بهتر پیش میره فقط... یه بتای روس که...
- میدونم- چی... ؛ چیو !؟
- اینکه چند ماه بعد از قطع ارتباطمون با یه بتای روس آشنا شدی ؛ اون لعنتی واقعا خوشگل بود !
و بعد بلافاصله صدای خندش بلند شد ؛ اون ... اون از کجا میدونست ...درحالی که متوجه گیج شدن من شده بود ادامه داد :
- من همه چیز رو درموردت میدونم یون ؛ حتی چیزایی که خودت ازشون خبر نداری !!پوزخند زدم ؛ سرم رو کمی به صورتش که حالا بخاطر خوردن چند شات سوجو قرمز به نظر میرسید نزدیک کردم و گفتم :
- درسته ؛ من به اندازه تو انقدر دقیق از زندگیت خبر ندارم چیم...
پس چطوره توهم یکم از خودت بگی. !؟____________________________
To My Dear readers :
* بار استول : توی بار ها یه میز بلند هست که صندلی های زیادی داره و افرادی که معمولا تنها میرن بار اونجا میشینن تا سفارششون رو بگیرن !
گایز گفته بودم قسمتایی از این فیک از زندگی شخصی خودم گرفته شده باور کنید وقتی جیمین به شوگا گفت میدونسته با کی در ارتباط بوده و یونگی پنیک کرد ، حتی من هم نفهمیدم طرف چطور همه اینارو فهمیده 🗿
هنوزم نمیدونم .. 🤡
YOU ARE READING
two days and one second (Yoonmin)
Fanfictionژانر : تاریخی ، انگست ، امگاورس ، اسمات کاپل : یونمین (کاپل اصلی) ، تهکوک ، نامجین (کاپل فرعی) چه اتفاقی میوفته اگه پارک جیمین و مین یونگی بعد از چند سال دوباره هم رو ملاقات کنن ، اون هم توی دو تا زمان متفاوت !!!؟