part 15

90 27 8
                                    

Baek pov
رو تخت دراز کشیده بودمو آروم هق هق میکردم واقعا ناراحت بودم احساس میکردم قلبم شکسته .
نمیدونستم دلیل اون عوضی بره پس زدنم چی بود .
نکنه کسی رو تو زندگیش داشت نه من کسی رو ندیده بودم.باز زدم زیر گریه.
صدای در اومد.
"بکهیون ،؟پسرم خوبی؟"
مادرم بود.
میدونستم‌ که اوت تقصیری نداره ولی واقعا حالم بد بود.
💫💫💓💫💓💫💓💫💓💫💓💓💫💓💓💓
Kyungsoo pov
آروم در خونه رو با کلید باز کردم و وارد شدم سعی کردم قدمای آروم بردارم که کسی متوجه نشه.
برگشتم و به جونگین که پوکر بهم نگاه می‌کرد نگاه کردم.
"هی دو کیونگسو کجا بودی؟"
با شنیدن صدای بابام درجا خشکم زد.
"عاممم خبب جونگین کار داشت بره همین دیر منو رسوند."
بابام مجله ای که میخوندو گذاشت کنارو اومد سمتمون.
"اوه جونگین توهم اینجایی؟"
پدرم با لبخند گفت و با جونگین دست داد.
"آآ خب من نمیخواستم مزاحم شم واقعا "
جونگ گفت و تعظیم کرد بهش چش غره رفتم.
سوهو لبخند زدو دست به شونش زد.
"هی مشکلی نیس حتی ازت ممنونم که کیونگو میرسونی چون بعضی وقتا نمیر.."
چشمامو تو حدقه چرخوندمو دست جونگینو گرفتمو کشیدمش سمت خودم و سمت پله ها راه افتادم.
جونگین هی تعظیم می‌کرد
" بابا اگه میشه چند لحظه جونگینو قرض بگیرم.چون منو جونگین باید حرف بزنیم"
همونطور که پله ها رو بالا میرفتم  به بابام گفتم.
....
روی تخت نشسته بودمو فکرم درگیر بکهیونو کاری که چانیول باهاش کرده بود .
نگاهی به جونگین که داشت اتاقمو رصد می‌کرد انداختم.
"هی جونگین از سنت خجالت بکش الان وقت  کنجکاوی احمقانه نیست"
جونگین دلخور اومد سمتمو نشست کنارم.
"هی کیونگسوو من مگه چند سالمه ها؟"
"هرچند لازم به اینهمه پاچه خواریم جلو بابام نیس کم کم احساس میکنم دارم فراموش میشم پس حواست باشه"
با لحن دلخور به جونگین گفتم.
"هی هی من فقط میخوام ازم خوششون بیاد"
چشمام گرد شد.
"چرا باید ازت خوششون بیاد هاااا؟؟؟"
و به مشت و لگد گرفتمش‌.
"توهم عین اون دوست بیشور تی ببین با بکهیون نازنینم چیکار کرد افسردش کرد"
به جونگین گفتم
"هی مگه چی شده؟"
"میفهمی"
گفتنو خم شدمو گوشیمو از روی میز برداشتم.
🍭💫🍭💫🐧💫🍭💫🐻💫🍭🍭💫🐧🐧💫
Chan pov
اصن تو حال خودم نبودم بخاطر اعتراف بکهیون گرفته بودم میدونستم که فرد مناسبی براش نیستم و اون میتونه با فرد بهتری از من باشه از طرفیم من گی نبودم و این اوضاع رو بدتر می‌کرد.
با زنگ خوردن گوشیم بی حوصله برش داشتم..
با دیدن اسم کیونگسوی کای روی صفحه گوشیم پوزخند زدم.این اسمو وقتی کای شماره کیونگسورو برام سیو کرده بود گذاشته بود.
"الو کیونگسو؟"
بی حوصله گفتم.
"الو و کوفت بگو ببینم با بچه مظلوم من چیکار کردی"
کیونگسو گفت و به کای متعجب توجهی نکرد.
"اوه کیونگسو باور کن اونجوری که فکر میکنی نی.."
آروم گفتم.
"حرفات برام اهمیتی نداره میری و از دلش دربیاری فهمیدی لازم هم نیس با اعتراف یه بچه معصوم خودتو پخی ببینی و ردش کنی؟"
و قطع کرد به همین سادگی
واقعا گیج بودمو نمیدونستم باید چیکار کنم.
🍭🐧🍭🐧🍭🐧🍭🐧🍭🐧🍭🐧🍭🐧🍭🐧
Kyungsoo pov
برگشتم به جونگین بهت زده نگاه کردم.
"خوب بودم نه؟"
از جونگین با شوق پرسیدم.
لبخند احمقانه ای زد.
"عالی بودی عزیزم."
و اومد جلو و گونمو بوسید.
"هی هی نمیتونی ازم باج بگیری"
خندید.
"خیلی کنجکاوم بدونم اون عروسکا گوشه اتاقت چیه"
جونگین ازم پرسید.
"خبب من هنوز بچم مث تو نیستم که غوله سه سررر"
با طعنه گفتم و عقب رفتم.
جونگین اومد نزدیکتر که باعث شد تکیه بدم به تاج تخت.
"من غول ها؟"
ازم پرسید.
"اره"
گفتمو خندیدم.
"الان غولو بهت نشون میدم بچه پررو"
گفتو شروع کرد به قلقلک دادنم.
از خنده داشتم منفجر میشدم که خم شد رو صورتم.
"کیونگ من میخوامت"
جدی بهم گفت.
"هاا؟چی میگی جونگگ.."
با فهمیدن منظورش سرخ شدم.
معلومه که با داشتن دوستی مثل بکهیون گیراییم قوی بود.
با دستم هولش دادم کمی عقب.
"نههه جناب کیم زوده که پسر خاله شی من هنوز بچم میدونی که عروسکامو نگااا"
گفتم و دست به سینه شدم.
جونگین به کیوتیش خندیدو خم شدو تند بوسیدش و دوباره سرخ شدن کیونگ.
اره هنوز خیلی بچه بود.در ضمن اون کیونگو دوست داشتو نمیخواست که اذیتش کنه.
💫🍭💫🍭💫🍭💫🍭💫🍭💫🍭💫🍭💫
خب خب اینم پارت ۱۵ داریم به آخراش میرسیمااا ...
اخرای پارت بع من ربطی نداره منکه اصن نمیدونم چی به چیه شمارو نمیدونم🤣🤣
ووت یادتون نره
ابنباتیا نظرتونو بگید خوشحال میشم
🍭💓
..Mia...
💫💓🐧💓💫💓💫💓🐻💫💓💫💓💫

Just Family[kaisoo]Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt