part 10

102 29 5
                                    

Kyngsoo pov
جونگینو که وسط حرفامون بیهوش شده بودو رسوندیم خونشون .
وقتی برگشتم سراینکه چرا دیر اومدم با مامانم بحثم شده بود.
شب بودو رو تختم دراز کشیده بودم.
از حرفایی که صب تو بار به جونگین گفته بودم مطمئن نبودم. حس عجیبی داشتم تاحالا اینجوری سر پس زدن کسی انقد دودل نبودم.
کلافه پتو رو انداختم سرم.
💫❄💫❄💫❄💫❄💫❄💫❄💫❄💫❄
...
Jongin pov
با حس کردن سردرد کلافه بلند شدم دورو برمو نگاه انداختم چند دیقه گیج بودم و بعد همه چیز یادم اومد.
سریع چرخیدمو گوشیو برداشتم.
شماره کیونگو که به هزار بدبختی ازش گرفته بودم پیدا کردمو تماس گرفتم.
"الو؟"صدای متعجب کیونگ پخش شد
"کیونگسو ...حرفات.. واقعیت داشتن؟"
کیونگ سکوت کرد.صدای نفس کشینشو میشنیدم.
"کیونگ"
"عامم جونگین گفتم که خودمم نمیدونم ..ولی بهم وقت بده باشه؟؟''
"باشه کیونگ فقط.. باور کن من واقعا ازت خوشم میاد.."
هوم آرومی گفتم.
"میدونم جونگین"
"فردا میری مدرسه؟"
ازش پرسیدم
"احمق فردا شنبست."
و خندید
صدای خنده هاش بهم آرامش میداد.
"کیونگسو"
"هوم؟"
"هیچی ..میگم میای بریم بیرون؟"
کیونگ کمی هول زده و هیجان زده شد.
"خبب.اوکی."
و بعد لبخند مظطربی زد.
🐻🐧🐻🐧🐻🐧🐻🐧🐻🐧🐻🐧🐻🐧🐻🐧
Kyungsoo pov
بعد تماسم با جونگین زنگ زدم به بک.
"الو بکهیون؟"
"چی..ه؟"
صدای خواب‌آلودش شنیده شد.
"عامم"
"بگو.. دیگه احمق... منو از خواب نازم بید..
"میخوام راجب پیشنهاد جونگین فکر کنم"
حرفشو قطع کردمو گفتم.
"هاا؟".
"وای خدا دارم خواب میبینم کیونگسویااا بگو بهم خواب نیستم."
"خواب نیستی بیون بکهیون"
بعد خندیدم‌.
....
بعد تماسم با بک بلند شدم و سمت سالن رفتم باید سریعتر آماده میشدم و میرفتم.نباید تو" قرار اولمون" دیر میرفتم.
با فهمیدن اینکه چی گفتم هول شدمو کم مونده بود از پله بیوفتم.
"هی کیونگسو یواش تر"
بابام از طبقه پایین گف.
رفتم و پشت میز نشستم.
"صبح بخیر."
بابام سرتکون داد.
"صبح بخیر عسلم عسل میخوری؟"
مامانم گف.
آروم خندیدم .
"عامم نه.. بابا؟"
"بله؟"
"میگم.. قراره با جونگین برم بیرون"
"نه اجازه نداری کیونگسویا ما حتی اونو ندیدیم ..تازه اینم زیادیه که اجازه دادیم برسونت خونه"
مامانم با شنیدن حرفم سریع بهم توپید و انگشت عسلیشو کرد تو دهنش.
"خبب ..بنظرم مشکلی نیس ولی نظرت چیه اونو دعوت کنی اینجا قراره عموت و لوهان هم بیان اینجوری علاوه برما اونا هم باهاش آشنا میشن."
با اینکه دوست داشتم قراره اولم با جونگین تنها باشیم ولی سرتکون دادم.
"باشه"
و برای بار چندم توی اون روز لبخند مظطربی زدم.
واقعا هیجان داشتم..
🍭💓🍭🍭💓🍭💓🍭💓🍭💓🍭💓🍭💓🍭
خب اینم از پارت دهم این پارت چطور بود؟
کیونگسوام انگاری یکم ته دلش جونگینو دوس داره ولی نمیدونه احساسش چی میگه.
ولی ما بهش کمک میکنیم.😉
ووت یادتون نره😘🫂

❤❤
...Mia...

Just Family[kaisoo]Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz