part 1

75 27 5
                                    

جلوی در مدرسه ایستاده بودن و هنوز کیونگسو منتظر اومدن جونگین بود.
حسابی عصبی بود اون اینجا منتظرش گذاشته بودو معلوم نبود درحال چه کاریه.
دست به سینه ایستاده بودو لبشو به دندون گرفته بود.
"اوه کیونگ شنیدی؟تائو میگه هیوک خره امسال سال آخرشه.. "
بکهیون که کنار کیونگسو ایستاده بود گفت و با تاعوی کنارش از خنده روده برشدن.
"وایی..وای‌..عذاب وجدان گرفتم اصن بیچاره رو چقد
آزار دادم..یادته تائو؟"
کیونگسو اگه یکم دیگه اون دو به خندههاشون ادامه میدادن.همونجا چالشون می‌کرد.
بکهیون تازه با تائو آشنا شده بودو کیونگسو اصلا از تائو خوشش نمیومد.
لحظات زیادی رو مخش بودن مخصوصا وقتی کع باهم میخندیدن.
دوست داشت لهشون کنه.
"بیون بکهیوننن"
کیونگسو جیغ کشید.
تائو خندش قطع شدو سرشو بالا گرفت.
بکهیون خندشو خورد.
"باشه..باشه بابا...تائو بیا ما برگردیم..این یکم شوهرش دیر کرده رفته پیش دوس دختراش عصبیه  رو ما خالی میکنه"
بکهیون گفت .
کیونگسو که تا اون لحظه خودشو به زور کنترل کرده بود دوباره جیغ زدو پرید رو بکهیون.
"بکهیونننن..میکشمتت"
تائو به اونا خندیدو بهشون لبخند زد.
بکهیون که دادو بیداد میکردو موهاش تو دست کیونگسو کشیده میشد تائو رو هدف انواع و اقسام فحشاش قرار داد.
" احمققق اونجا واینسااامنو از دست این دیوونه نجات بدههه"
بکهیون کیونگسورو از رو خودش پایین انداخت.
"خیلی بیشوری"
کیونگسو غرید.
"کیونگ وایسا خودش بیاد بپر رو اون چه میدونم برو خونه ازش سواری بگی.."
کیونگسو ترسیده دستشو رو دهن اندازه غار بازه بکهیون گذاشت.
"یااا خفه شو"
"بچه ها فک کنم جونگین اومد"
تائو گفت و به ماشین چونگین کع بهشون نزدیک میشد اشاره کرد.
کیونگسو دلش می‌خواست برگرده و استایل جدید مردش رو ببینه ولی الان اوضاع فرق می‌کرد.
چشاشو چرخوندو ماتحتشو پشت به ماشین کرد.
جونگین با دیدن کیونگسو فهمید که دوهفته ای قراره نازشو بکشه.
"جونگین‌..این دوس پسرت همه موهامو کند."
"سلام"
بکهبونو تائو بودن.
"آروم باش بک"
جونگین سرشو براشون تکون دادو دوباره به کیونگسو نگاه کرد‌.
"سو؟"
بکهیون و تائو خیره به کیونگسو بودن.
و همین صدا کردنش توسط جونگین بود که باعث شد برگرده طرفش و حرصشو به کیوت ترین شکل ممکن خالی کنه سرش.
"اصن معلوم هس کدوم گوری بودی جونگینن منو دوساعت اینجا ول کردی کدوم گوری بودی هااااا"
جونگین خندیدو درو باز کردو کیونگسو رو کشید تو ماشین و لپشو محکم بوسید.
"اوه..آروم باش یکم حنجره بدبختت پاره میشه ها"
کیونگسو که با اون بوسه خام شده بود زیر چشمی نگاهش کرد.
"منو نپیچون.."
جونگین ابروهاشو بالا دادو ساعتشو جلوی چشمای کیونگسو گرفت.
"فقط ده دیقه منتظر بودی سو کو دوساعت؟"
کیونگسو برای جمع کردن ضایع شدنش شیشه رو پایین دادو به بکهیون و تاعو خیره شد.
"خب تاعو عملیات انجام شد پنگوئن عصبی رو به شوهرش رسوندیم بریم.."
بکهیون که کیونگسو با بدترین شکل ممکن نگاش میکرد گفت و دستشو تکون داد.
"خدافظ سویی"
بکهیون با حرص درآر ترین شکل ممکن گفت و با تاعو دویدن تا نمیرن.
"اگه دستم بهت نرسه بکهیوننن"
کیونگسو جیغ کشید.
جونگین خندیدو موهاشو عقب داد.
"پنگوئن عصبی چه بهت میاد"
کیونگسو با خشن برگشت سمتش.
"جونگگ"
جونگین پاشو رو گاز فشار داد.
"صداتو نگه دار مواقع بهتری ازش استفاده کن بیبی"
جونگین با نیشخندی که کیونگسو حاضر بود بخاطرش صدبار بمیره گفت و از جلو مدرسه خارج شدن.
💫🍭💫🍭💫🍭💫🍭💫💫🍭💫🍭💫💫🍭
جونگین ماشینو نگه داشت و پیاده شدن.
کیونگسو هم با لپای گل انداخته از طرف دیگه پیاده شدو به طرف در خونه راه افتاد.
کای به حالت پنگوانه طورش خندیدو پشت سرش راه افتاد.
کیونگسو سریع و پشت هم زنگ درو فشار میداد تا درو براش باز کنن.
جنی درحالی که ماسک روی صورتش بودو موهاشو با حوله بالا بسته بودو دوتا حلقه خیار روی چشاش بود درو باز کرد.
کیونگسو بدون توجه به وضع مامانش پرید بغلشو سفت فشارش داد.
"عسلم؟"
جنی هول کرده پرسید.
کای که خندون پشتشون وارد شده بود بادیدن جنی ترسیده دستشو رو قلبش گذاشت.
جنی خیارارو از چشاش برداشت.
"یااا چرا انگار روح دیدی"
"من..من فک کردم."
کای هول زده من من میکردو دستاشو تکون میداد.
"روحم هااا من روحم؟میخوای روحو با رسم شکل بهت نشون بدم؟"
با شنیدن صدای هق هق کیونگسو چشاش گرد شدو به کیونگسوی تو بغلش چشم دوخت.
"عسلم؟چی شده"
جنی دستاشو دو طرف صورت خیس و لپای سرخش گذاشت و بهش خیره شد.
بعد اخم بزرگی کرد.
"این غول اذیتت کرده؟"
جنی ماسکشو از صورتش کندو تو صورت کای که با تعجب به اون دو خیره بود پرتاب کرد.
"یاااا"
کای با حالت چندشی ماسک از صورتش جدا کرد.
"اوماا..جونگ اذیتم میکنه.. امروز دیراومد دنبالم"
کیونگسو نالید.
میخواست با استفاده از مامانش کایو تنبیه کنه.کای باید یادمیگرفت که کیونگسو تنها فرد تو زندگیش باید باشه.
کای که با حالت چندی به ماسک خیره بود با چشای گرد برگشت طرف کیونگسو.
"کیونگ..چی داری میگی".
"ناراحت نباش عسلم..خودم ادبش میکنم."
"که من روحم جونگین ها؟"
بعد به سمت کای قدم برداشت و بیرونش کردو درو روش بست.
کای به در بسته شدو تو صورتش خیره شد.
رسما مادرو پسر عین هم بود.
عالی شد ..
💫🍭💫🍭💫🍭🍭💫🍭🍭💫🍭🍭💫💫🍭
جنی درو بست و برگشت طرف کیونگسو و دست به کمر بهش لبخند زد.
"عسل مامان کیه؟"
کیونگسو خندیدو جنی دست روی شونش گذاشت و به طرف داخل خونه حرکت کردن.
باهم وارد آشپزخونه شدن و کیونگسو چیزی که میدیدو باور نمی‌کرد.
"خدمتکار جدیدم چطوره؟یکم تنبله ها ولی خودم آموزشش میدم"
جنی با لبخند عمیق و دست به کمر به کیونگسویی که چشاش کم مونده بود از حدقه درآن گفت.
باورش نمیشد بکهیون لجبازو یکدنده با پیشبند درحال تمیز کردن گاز خونه اونا بود.
بکهیون با شنیدن صدای اونا با حرص برگشت سمتشون.
"چیه"
"خداااا...خدا آخه من مگه چیکار کردم که به این وضع افتادم "
بکهیون با خودش حرصی غر غر میکرد.
کیونگسو طرفش حرکت کردو دستاشو دوطرف صورتش گذاشت.
"بکهیون خودتی؟"
بکهیون دستمالو پرت کرد تو صورتش.
"از مامانت بپرس.."
"بیون برگرد سرکارت..هنوز اتاقا مونده"
جنی در حالی که روی کاناپه نشسته بودو پاشو رو پاش انداخته بود گفت.
بکهیون از عصبانیت قرمز بود با پیشبند تنش سمت در حرکت کردو درهمون حال با خودش جیغ جیغ می‌کرد.
"من دیگه آدم نیستم پامو اینجا بذارم مگه من کلفت در خونتونم اه"
درو باز کردو بعد از خارج شدنش درو محکم کوبید.
کیونگسو که هنوز نمیتونست بکهیون پیشبندی رو درک کنه همونجا خشکش زده بود که در دوباره به صدا دراومد.
به سمت در رفت و درو باز کرد.
بکهیون بدون نگاه کردن به کیونگسو وارد شد.
"نظرم عوض شد اینجا میمونم"
و رفت و روی کاناپه نشست با چشم غره ای که به جنی خندون رفت سیب تو دستشو گاز زد.
💫🍭💫🍭💫🍭💫🍭💫🍭💫🍭💫🍭💫🍭
با بکهیون روی تخت نشسته بودنو بالشتو تو  بغلش گرفته بودو سرشو توش فرو برده بود.
"تو واقعا احمقی کیونگ پرتش کردی بیرون؟"
کیونگسو سرشو بالا آورد.
"حقشه"
بکهیون زد تو سر خودش و پاهاشو رو تخت انداخت.
"وای واقعا نمیفهممت"
"بیون لوس نشو دیگه..ببخشید"
کیونگسو نالیدو دست بکهیونو کشید‌
بکهیون دستشو بیرون کشیدو به پهلو چرخیدو دستشو پشت سرش گذاشت با پوزخند ابروهاشو بالا انداخت.
کیونگسو بهش چش غره رفت .
که...
صدای گوشی کیونگسو هردوشون از جا پروند.
کیونگسو گوشیو برداشت و هول زده بالشتو تو صورت بکهیون پرت کرد.
"جونگه"
بکهیون ذوق زده بلند شدو به گوشی اشاره کرد.
"خب خب جواب بده."
"چی چیو جواب بده من باهاش قهرم"
"باشه پس من میرم"
بکهبون بلند شدو خواست بره که کیونگسو دوباره کشیدش رو تخت.
"باشه باشع".
تماسو وصل کردو گوشیو دم گوشش گذاشت..
"بله"
"که من اذیتت میکنم ها؟"
"حقته"
"باشه پس باید منتظر عواقب کاراتم باشی دو کیونگسو"
"داری منو تهدید میکنی؟"
"نه "
بکهیون گوشیو از دست کیونگ قاپید.
"جونگین تو نگران نباش من خودم آمادش میکنم تا به حسابش برسی."
بکهبون با ذوق گفت و تماسو قطع کرد.
"بیون بکهیوننن میکشمتت"
و بلند شدو دنبال بکهیون دوید.
🍭💫🍭💫🍭💫🍭💫🍭💫🍭💫🍭💫💫🍭
سلام سلام با پارت اول فصل دوممون چطورید؟
ابنباتای عزیزم ووت یادتون نره .
نظرتونو راجب این پارت بهم بگید‌.
واقعا رابطه مادر پسری کیونگسو و جنی روخیلی دوس دارم.
جونگین مظلومم😂
روزای آپم که درجریانید روزهای زوج
ووت.نظر.انتقاد.پیشنهاد..پذیرایم
..mia...
🍭💫🍭💫🍭💫🍭💫🍭💫🍭💫🍭🍭💫🍭

Just Family[kaisoo]Où les histoires vivent. Découvrez maintenant