part 6

101 36 8
                                    

Kyungsoo pov
صبح از خواب بیدار شدم باید میرفتم مدرسه.رفتم وارد حال شدم.
بابا داشت صبحونه می‌خورد.
"صبح بخیر بابا"
"صبح بخیر کیونگ"
رفتم نشستم پشت میز.
"مادرت احتمال زیاد آخر هفته بیاد خونه"
"اوهوم"
زنگ در به صدا دراومد.
درو باز کردم.
"بک.‌.بیا تو صبحونه بخور بعد میریم."
بک روشو برگردوندو جوابمو نداد.
"هی باتوام"
دستمو جلو صورتش تکون دادم.
"چته باز؟"
بک با حالت قهر مانندی گفت.
"نمیخوام باهات قهرم"
"بچه شدی؟"
"هه کی به کی میگه بچه."
بعد قهقهه زد.
"اصن چرا من با این همه کمالات هیچکسو ندارم بعد تویی که هیچکی به هیج ورت نیس باید یکی دنبالت بیفته؟"
"هیسس احمق بابام میشنوه."
"بزار بشنوه بدبختیه منو بدشانسی م.."
دستمو گذاشتم رو دهنش و کشیدمش تو و درو بستم.
🏡🚗🏡🚗🏡🚗🏡🚗🏡🚗🏡🚗🏡🚗🏡🚗
سرکلاس نشسته بودم به درس گوش میدادم.
بکهیونم مثل همیشه داشت میزو سوراخ می‌کرد.
"بیوننن.!!"
یهو سرشو گرفت بالا.
"بله.استاد"
هول گفت
"بیا پای تخته جواب این سوالو بده سریع"
وای بدبخت شد مطمئن بودم حتی نمیدونه سر چه کلاسی هستیم.
رفت پای تخته ماژیک برداشت ماژیک نزدیک تخته کرد که زنگ به صدا دراومد.
"بچه ها خسته نباشید."
بکهیون با یه نگاه پیروزمندانه بهم خیره شده بود.

📚🍭📚🍭📚🍭📚🍭📚🍭📚🍭📚🍭📚🍭
Jongin pov
صبح از خواب بیدار شده بودم خوب به خودم رسیده بودم و بهترین لباسم و پوشیده بودم با اینکه هیچوقت کت و شلوار نمیپوشم امروز کت و شلوار تنم بود.
موهامو به عقب حالت داده بودم و منتظر چانیول بودم که زنگ زد.
رفتم پایین.
چانیول اونجا وایساده بود و به ماشین تکیه داده بود و با ناخوناش ورمیرفت.
پوکر نگاش کردم."چان؟"
"گمشو سوار شو نکبت"
پوزخند زدمو سوار شدم.
🚗🚗🚗🚗🚗🚗🚗🚗🚗🚗🚗🚗🚗🚗🚗🚗
Kyungsoo pov
..
"اوموو خدایی حال کردی چیجوری پیچوندمش؟"
بک دوباره شروع کرده بود.
"اها بعد اگه زنگ نمی‌خورد چی؟".
"حالا که میبینی خورده "
با دیدن ماشین آشنایی چسبید بهم.
"کیونگ این همون ماشینس"
"ها؟"
با قیافه گیجی گفتم.
"بابا جونگین دیگه"
"جونگین کدوم خری.."
با متوقف شدن ماشین جلومون و دیدن چهره جونگین حرفشو خورد.
"اوو بچه ها اینجایید؟"
جونگین پرسید.
پسری که پشت فرمون نشسته بود با شنیدن این حرف خندید.
"عامم خبب اره؟"
گیج پرسیدم.
بکهیون کلا از اول محو پسر کناری جونگین شده بود و تو باغ نبود.
زدم به شونش.
خم شدو در گوشم آروم گف.
"کیونگ اون یکی پسره عین خر زل زده به من"
نگام رفت سمتش اصن تو گوشی بود.
چش غره رفتم.
"سوارشید چان میرسونتون "
جونگین گف
با شنیدن این حرف تعجب کردن.
"اوو میخواد برسونممون کیونگ"
بک آروم دم گوشم ور ور میکرد.
"خبب لازم نیس ما خودمون میریم"
با حرص گفتم و بکهیون از شونم هول دادم اونور
"این چه حرفیه مگه نه چان؟"
با حرص روشو برگردوند سمت چان که از اول تو گوشی رفته بود.
"اوو پسرا مشکلی نیس سوار شید تازه جونگین خیلیم خوشحال میشه"
"بله جونگین اوپا خوشحال میشه"
جینا از پشت تایید کرد.
و چان به کای تیکه انداخت.
کای دوست داشت اون لحظه اون دوتارو جربده.
(درک میکم)🤣
بکهیون دست منو کشید و کشوند تو ماشین.
"سلام اوپا"
جینا گف.
"خبب کجا ببرم؟"
....
نگاهم افتاد سمت بک که از اینه زل زده بود به چان.
"عامم من خیلی ممنونم بخاطر اونروز"
فکر کردم باید تشکر کنم آخه چه دلیلی داشت که هرروز اینجا پلاس شه که.
"ها چی نه مشکلی نبود."
جونگین هول گف.
🍭🤍🍭🤍🍭🤍🍭🤍🍭🤍🍭🤍🍭🤍🍭🤍
Kyungsoo pov
"بیوننن بکهیوننن چرا تو ماشین تمام مدت زل زده بودی به اون پسره هااا ؟احمقییی؟"
با رسیدن به خونه عصبانیتمو خالی کردم سرش.
"یااا اون نگا می‌کرد خب"
بهش چش غره رفتم.
بلند شدو خوشحال سمت یخچال رفت.
📚🕞📚🕞📚🕞📚🕞📚🕞📚🕞📚🕞📚🕞
خب اینم از پارت شش امیدوارم تااینجای داستان لذت برده باشید.
تازه از پارت بعد کایسو شروع میشه❤🐧🐻
ووت .انتقاد.پیشنهاد پذیرام
خوشحالم کنیدها💓💓
.. Mia...


Just Family[kaisoo]Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang