Song: Where we first met
Channel: Light_sageاواخر سپتامبر بود و دقيقا ١٧ روز، ١٧ روز از شبي كه به آموزشگاه سوهو رفته بود ميگذشت. چانیول هنوز هم گیج بود، هر چقدر به خودش زمان میداد بیشتر متوجه کشش ناخواستهای که به سمت بکهیون داشت، میشد.
در این مدت سعی کرده بود تنهایی از پس شرایط بربیاد و با سوهو هیچ صحبتی نکرده بود، اما تنها نتیجهاش پیدا کردن صفحه شخصی بکهیون از فالووینگهای آموزشگاه سوهو بود كه البته هيچ فايدهاي هم نداشت... چون در اين مدت بکهیون هیچ فعاليتي نداشت.
از روي عادت جدیدی که بهش مبتلا شده بود گوشياش رو برداشت و اینستا رو باز كرد، پیج بکهیون رو چک کرد و برای لحظهای نفسش با دیدن استوری بند اومد.... به سلفي بكهيون خیره شد.
تپش قلب گرفت، مشتاق دیدن بکهیون بود و دنبال بهونهای بود که این اتفاق بیفته.
دقيقتر به عکس نگاه كرد، ديوار آجری سفید بک گراند دقيقا شبيه ديوارهاي آموزشگاه سوهو بود و ساعت آپلود استوري ١٢ دقيقهی پيش بود، نگاه سریعی به ساعتش انداخت، پنج و چهل دقیقه!
چانیول باید دوباره بکهیون رو میدید تا متوجه حسی که در این مدت زندگیاش رو تا حد زیادی مختل کرده بود بشه.
از اتاقش بيرون اومد و به سمت آیرین رفت- چند تا كلاس مونده؟
- ساعت ٧ كلاس داريد
- با هنرجو تماس بگير و اگه هنوز حركت نكرده بود ازش درخواست کن نیاد
به اتاقش برگشت و مشغول جمع کردن وسايلش شد. با صدای آیرین سرش رو برگردوند:
- آقاي پارك، گفت تازه ميخواسته که حركت كنه، كنسلش كردم
تشكري زيرلب كرد و سوييچ و كتش رو برداشت و از آموزشگاه خارج شد. سوار ماشينش شد و كتش رو روي صندلي عقب پرت كرد و پاش رو روی پدال گاز فشارداد.
تمام راه به اين فكر ميكرد که اگه بكهيون رو ديد بايد چجوري رفتار كنه؟ خودش رو معرفي كنه؟ اصلا اهمیتی برای بکهیون داره؟
وقتي به آموزشگاه سوهو رسيد دو تا دكمه اول پيراهنش رو باز كرد و نفس عميقي كشيد، پشت گردنش رو ماساژ داد، در ماشين رو باز كرد كه بكهيون رو ديد... با دیدنش تازه متوجه شد که دلتنگی و بیقراری واقعی چه شکلیه.
بكهيون بدون توجه به اطرافش و در حالي كه با گوشي صحبت ميكرد به سمت ماشين چانيول اومد، نفس چانيول حبس شده بود و مسحور كسي بود كه سه هفته تمام بدون اینکه بخواد در حال فكركردن بهش بود.
بكهيون سوار ماشينی که جلوی ماشین چانیول پارک شده بود شد و چند لحظه بعد راه افتاد. حتي يک لحظه... يک لحظه متوجه حضور چانیول نشد. چانيول از عصبانیت و کلافگی مشتي به فرمون زد، اگه فقط چند دقيقه زودتر رسيده بود ميتونست با بكهيون صحبت كنه... در لحظه تصمیمش رو گرفت و بدون فكر ماشين رو روشن کرد. نميدونست داره چيكار ميكنه، نميدونست تهش چی ميخواد بشه، فقط ميخواست بكهيون رو تعقيب كنه و هيچ دليلي براي این كارش نداشت. نفس عميقي كشيد و سعي كرد بكهيون رو گم نكنه.
DU LIEST GERADE
Maybe on the Moon
Fanfictionپارك چانيول ٢٧ ساله، مدير و استاد آموزشگاه موسيقي معروف فلوراست و به بيون بكهيون، استاد ويولن ٣٤ ساله كه مرد جدي و سردي هست، علاقمند ميشه. فيكشن: Maybe on the Moon كاپل: چانبك، بكيول ژانر: رومنس، درام، روزمره نويسنده: Light