Songs:
Falling/ Sadder & Rainy Version
The Truth Untold/ In Car & Rainy Version
Howl's Moving Castle/ Piano Version
The Night We Met/ Next Door & Rainy Version
Channel: Light_sageبیاین برای یک بار هم که شده، شاید روی ماه رو با آهنگهاش بخونید.
————————————داستان از دید چانیول:
امشب، فقط چند تا خیابون اونطرفتر، مهمونی آخر سال سوهو در حال برگزاری بود.
چانیول هنوز خونه بود... دوش گرفته بود و صورتش رو شیو کرده بود، موهاش رو خشک و مرتب کرده بود، کمکم داشت لباسهاش رو میپوشید که سوهو مسیج داد: هنوز نیومده.فقط دیدن همین مسیج کافی بود که حتی دکمههای پیراهن مردونهی سفیدش رو نبنده و از رفتن به مهمونی منصرف شه... روی کاناپه لم داده بود و درحالیکه به صدای بارون گوش میداد، با انگشت شستش جاسیگاری فلزی طلایی بکهیون رو که روی میز دفترش جا مونده بود، لمس میکرد.
مطمئن بود بکهیون قرار نیست به مهمونی بیاد... برای سوهو تعریف کرده بود که چه اتفاقی افتاده، بهش گفته بود بکهیون همه چی رو فهمیده و در جواب سوالهای سوهو فقط یه جمله گفته بود:
خودم هم نمیدونم از کجا فهمید، اومده بود آموزشگاهم، عصبانی بود و ازم خواست دیگه به کلاسهاش نیام.
چانیول تمام ریاکشنها و رفتارهای عصبی بکهیون رو مثل یه راز در سینهی خودش حبس کرده بود...
تمام این چند روز رو خونه مونده بود و به بکهیون فکر کرده بود، خودش رو سرزنش میکرد، بابت حرفی که با بیرحمی بهش زده بود، بابت اینکه خودش رو مقصر رفتارهای شکننده و عصبی بکهیون میدونست.چانیول قاعدتا باید بیخیال میشد، بکهیون بهش گفته بود دیگه نمیخواد ببیندش ولی بهقدری دلتنگ اون مرد بود که خودش هم کلافه شده بود.
طبیعی بود... اون طی این چند ماه عادت کرده بود که هفتهای دو بار استاد عزیزش رو ببینه، اون فقط میخواست طبق معمول بکهیونی که مال اون نیست رو تماشا کنه و اگه اونقدری خوشبخت و خوششانس بود، ازش خواهش کنه که حرفها و رفتارش رو فراموش کنه چون هیچ منظوری پشتشون نبوده... بهش بگه احساس میکنه که مدتیه عقلش رو از دست داده، گیجه، نمیدونه جز دیدن بکهیون چی میخواد، هر چیزی جز اون براش در حاشیهی زندگیاش قرار گرفته و دیگه حتی درست یادش نمیاد که خودش کیه و چیه...آهی کشید، البته که نمیشد، اون جلوی بکهیون حتی نمیتونست افکارش رو منظم کنه و درست حرف بزنه. بلند شد و مقابل پنجرههای بلند و سراسری پنتهاوسش ایستاد.
آسمون تاریک بود و بارون شدیدی در حال باریدن بر سر شهر بود. با انگشت اشارهاش قطرات بارونی که روی شیشه میلغزیدند و به پایین سر میخوردند رو دنبال کرد.
YOU ARE READING
Maybe on the Moon
Fanfictionپارك چانيول ٢٧ ساله، مدير و استاد آموزشگاه موسيقي معروف فلوراست و به بيون بكهيون، استاد ويولن ٣٤ ساله كه مرد جدي و سردي هست، علاقمند ميشه. فيكشن: Maybe on the Moon كاپل: چانبك، بكيول ژانر: رومنس، درام، روزمره نويسنده: Light