Songs:
Howl's Moving Castle
Happier than everداستان از دید بکهیون:
با صدای ساعت گوشی از خواب پرید، فحش بدی زیر لب داد و صداش رو قطع کرد؛ به ساعت نگاهی انداخت ، ده دقیقه به یک ظهر بود و حدود چهار ساعتی تونسته بود بخوابه. با به یادآوردن دلیل آلارم روی تخت نشست و دستی تو موهاش کشید و زمزمه کرد:
- ببخشید که فحش دادم
با دیدن اسم تهیونگ رو موبایلش اخم ظریفی کرد، برادر کوچولوی دوستداشتنیاش یاد اون افتاده بود؟ مسیجش رو باز کرد:
- هیونگ، روح بابابزرگ در آرامشه، لطفا امروز به خودت سخت نگیر
پوزخندی زد، دلش برای تهیونگ تنگ شده بود. گوشی رو روی تخت پرت کرد؛ تقریبا 50 دقیقه وقت داشت. به پرندهای که روی میز کوچیک کنار تختش بود نگاه کرد و دستشو روی قفسهی شیشهای کشید
- صبح بخیر بابی
لبخندی زد، بلند شد و به آشپزخونه رفت. زیر کتری آبی که قبل از خواب پرش کرده بود رو روشن کرد و به سمت حموم رفت، لباسهاش رو از تنش بیرون اورد و از سرد بودن هوای حموم لرز کوتاهی رفت، با دندونهای چفت شده گفت:
- لعنت بهت که همیشه سردی
شیر آب رو باز کرد و تا زمانی که از گرمی آب مطمئن نشد زیر دوش نرفت. نمیخواست بهخاطر خستگی و کمبود خوابش ظاهر نامرتب و خوابآلودی داشته باشه. سریع خودش رو شست و جلوی آینه ایستاد.
به صورتش نگاه سطحیای انداخت و قبل از اینکه به چشمانش خیره بشه نگاهش رو از خودش گرفت، تیغ رو برداشت و روی صورتش کشید و از شیو شدن موهای صورتش مطمئن شد.
کف روی صورتش رو شست و حولهی تنپوشش رو پوشید؛ در حالی که کلاهش رو محکم رو موهاش میکشید به آشپزخونه رفت و چای موردعلاقهی خودش و پدربزرگش رو دم کرد.به اتاقش برگشت، لباسهاش رو امروز صبح قبل از خواب آماده کرده بود؛ باکسرش رو پوشید و شلوار کتون سفیدش رو از کمد برداشت و تنش کرد. چند بار دیگه کلاه تنپوشش رو محکم روی سرش کشید و درش آورد. تیشرت سفیدش رو پوشید و ژاکت سفیدش رو تن کرد.
به ساعت دیواری نگاه کرد، 1:27 بود. جلوی آینهی دیواری و بلند اتاقش ایستاد، انگشترش رو در دست راستش انداخت و بوسیدش، ادکلنش رو برداشت و به ژاکتش زد، امروز برای اینکه بوی خوبی بده حتی بعد از بیدارشدن سیگار نکشیده بود. نمیخواست گوشیاش رو ببره و حواسش پرت چیزی بشه، ساعت مچیاش رو انداخت تا اینجوری ساعت رو چک کنه.
کاور ویولنش رو روی شونهاش انداخت، قفسه شیشهای بابی رو برداشت و به آشپزخونه رفت، چای رو در دو فنجونی که قبلا برای پدربزرگش بود ریخت و در سینی گذاشت و سریع از خونه بیرون اومد.
ESTÁS LEYENDO
Maybe on the Moon
Fanficپارك چانيول ٢٧ ساله، مدير و استاد آموزشگاه موسيقي معروف فلوراست و به بيون بكهيون، استاد ويولن ٣٤ ساله كه مرد جدي و سردي هست، علاقمند ميشه. فيكشن: Maybe on the Moon كاپل: چانبك، بكيول ژانر: رومنس، درام، روزمره نويسنده: Light