Songs:
Moonlight Sonata
Famous Blue Raincoat
Channel: Light_sage—————————————————
داستان از دید بکهیون:
سرش رو به شیشهی ماشین تکیه داده و به دریایی که در مجاورت جاده و عقبتر از درختهای خشک نمایان بود، خیره شده بود. به موسیقی درحالپخش گوش فراداده بود و با دست آتلبندی شدهاش روی شلوار کارگوی کرمرنگش ریتم گرفته بود. با سوال چانیول از خلسهی کوتاهش بیرون اومد:
- نظرت چیه قبل از اینکه برسیم، برای چند دقیقه بریم سمت ساحل؟
سرش رو برگردوند و به چانیول نگاه کرد. باشهای زیرلب گفت، سرش رو بیشتر چرخوند و به قفس شیشهای بابی خیره شد. نگاهش رو از چشمان همیشه باز پرندهی آبی رنگش گرفت و مشغول کشیدن انگشت اشارهاش روی پارچهی زمخت شلوارش شد.
با رسیدن به ساحل از ماشین پیاده شد، دستهاش رو داخل جیبهای بزرگ شلوارش برد و با قدمهای آرومی به سمت دریا قدم برداشت. چشمانش رو بست تا همهی حواسش رو به صدای امواج بده، نفس عمیقی از هوای خنک و شرجی اطرافش کشید و از حس بادی که به بدنش وزید در خودش جمع شد. وقتی دست چانیول دور بازویش پیچید لبخند محوی زد. نگاه چانیول رو روی خودش حس میکرد، چشمانش رو باز کرد و به تلاقی دریا و آسمون خیره شد، خط آبی بینهایتی که اگه از یه حدی بیشتر بهش خیره بشی توش غرق میشی.
امروز آخرین روز 34 سالگیاش بود، سال عجیبی رو پشت سرگذاشته بود، سالی که اگه هنرش بهجای نوازندگی نوشتن بود، این تجربه رو تبدیل به یک رمان میکرد. اگه میتونست اسمی برای این رمان انتخاب کنه، شاید این اسم، چشمان براق او بود...
سرش رو برگردوند و به چشمهای درشت و براق چانیول که در سکوت بهش نگاه میکرد، خیره شد... چشمان چانیول اولین چیزی بود که همیشه بکهیون رو مجذوب خودش میکرد، چشمان درشتی که انگار تکهی کوچکی از الماس در عنبیه او کاشته شدهبود.
چشمان براق چانیول، چشمان براق بابی، چشمان بیفروغ خودش... چشمان برندهی سهون، یا چشمان زیبای برادرش، تهیونگ... شاید هم چشمان براق همهی هنرجوهایی که با ذوق به ساز بین دستانش خیره میشدند، دستهایی که فعلا از زدن ساز منع شده بودند...
لبخندی به چانیول زد و نفسش رو بیرون داد. زندگی همین بود، 34 سال ازش گذشته بود، مهم نبود چطور... با وجود تمام سختیهایی که از سرگذرونده بود، استاد بیون همچنان ایستاده بود، محکم و استوار، قویتر از همیشه.
- خورشید داره غروب میکنه، کمکم بریم، داره شب میشه
نگاهش رو به آسمون و خورشید درحال غروب دوخت، اینقدر در دریای چشمهای چانیول غرق شده بود که آسمون رو فراموش کرده بود.
KAMU SEDANG MEMBACA
Maybe on the Moon
Fiksi Penggemarپارك چانيول ٢٧ ساله، مدير و استاد آموزشگاه موسيقي معروف فلوراست و به بيون بكهيون، استاد ويولن ٣٤ ساله كه مرد جدي و سردي هست، علاقمند ميشه. فيكشن: Maybe on the Moon كاپل: چانبك، بكيول ژانر: رومنس، درام، روزمره نويسنده: Light